شمارهٔ ۲۷۱
سرگذشتی بشنو از من داشتم وقتی دلی
نیک رایی، مقبلی، دانش پرستی، عاقلی
دستگیرم بود همچون عقل در هر حالتی
روشنایی بخش همچون شمع در هر محفلی
از قضا ناگاه دیدم دلبری در رهگذار
راستی را من ندیدم آنچنان آب و گلی
غمزه مستش به شوخی کرد غارت دل ز من
خود نشد جز بی دلی زان دلفریبم حاصلی
او برفت و دل ببرد و من بماندم مستمند
در جهان هرگز کسی دیده ست ازین سان مشکلی
وین زمان عمری ست تا آن دل برفت از پیش من
کو دل من کو دل من وا دل من وا دلی
ای جلال! از دل طمع بردار کاو شد غرق عشق
زان که این دریای بی پایان ندارد ساحلی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سرگذشتی بشنو از من داشتم وقتی دلی
نیک رایی، مقبلی، دانش پرستی، عاقلی
هوش مصنوعی: داستانی را از من بشنو. زمانی داشتم که دل نیکاندیشی، چهرهای زیبا، محبت به علم و دانش، و عقل و فرهیختگی در من وجود داشت.
دستگیرم بود همچون عقل در هر حالتی
روشنایی بخش همچون شمع در هر محفلی
هوش مصنوعی: دستگیرم همیشه به من کمک میکند و مانند عقل در هر شرایطی به من بینش میدهد. همچنین مانند شمعی است که در هر محفل و جمعی نورافشانی میکند.
از قضا ناگاه دیدم دلبری در رهگذار
راستی را من ندیدم آنچنان آب و گلی
هوش مصنوعی: ناگهان در راهی که میرفتم، دلبری را دیدم که زیباییاش را هیچگاه ندیدم، مانند آب و گل.
غمزه مستش به شوخی کرد غارت دل ز من
خود نشد جز بی دلی زان دلفریبم حاصلی
هوش مصنوعی: نگاه جذاب و فریبندهاش به شوخی دل من را ربود، اما از این دلباختگی هیچ دستاوردی جز بیتابی و شیدایی برایم نداشت.
او برفت و دل ببرد و من بماندم مستمند
در جهان هرگز کسی دیده ست ازین سان مشکلی
هوش مصنوعی: او رفت و دل مرا برد و من در این دنیا به حالتی فقیر و بیکس ماندم. هرگز کسی مانند من را با این مشکل و دردسر ندیده است.
وین زمان عمری ست تا آن دل برفت از پیش من
کو دل من کو دل من وا دل من وا دلی
هوش مصنوعی: این زمان فرصتی است تا آن دل که از کنار من رفته است را به یاد بیاورم. کجا رفته، کجاست دل من؟ دل من کجاست؟ وا دلی!
ای جلال! از دل طمع بردار کاو شد غرق عشق
زان که این دریای بی پایان ندارد ساحلی
هوش مصنوعی: ای جلال! از دل خود طمع و آرزو را دور کن، زیرا کسی که به عشق واقعی غرق شده است، دیگر به ساحل دست نیافتنی نمیاندیشد؛ چرا که این دریای عشق بیپایان است و ساحلی ندارد.
حاشیه ها
1402/05/22 12:08
رضا از کرمان
سلام
در مصرع دوم بنظرم( زین )درسته نه( ازین ) در صورت تایید لطفا اصلاح بفرمایید