شمارهٔ ۲۶۴
چنین کرشمه کنان گر به شهر برگذری
هزار دل بربایی هزار جان ببری
مرا دلی ست پرآتش و زان همی ترسم
که دامن تو بسوزد چو در دلم گذری
چه جای وعظ حکیم است و پند هشیاران
مرا که عمر به مستی گذشت و بی خبری
تو روشنایی چشمی و هر کجا که منم
چو روشنایی چشمم همیشه در نظری
به پرده داری خود باد را مجال مده
که دید گل هم ازین پرده دار، پرده دری
بیا و ناله بلبل ببین و گریه ابر
در آن زمان که بخندد شکوفه سحری
جلال! بر لب دریا به دست ناید کام
درون بحر قدم نه چو طالب گهری
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنین کرشمه کنان گر به شهر برگذری
هزار دل بربایی هزار جان ببری
هوش مصنوعی: اگر با این زیبایی و ناز به شهر عبور کنی، هزار دل را تسخیر خواهی کرد و هزار جان را خواهی گرفت.
مرا دلی ست پرآتش و زان همی ترسم
که دامن تو بسوزد چو در دلم گذری
هوش مصنوعی: قلب من دچار شوق و التهاب زیادی است و از این میترسم که وقتی به تو نزدیک میشوم، آتش این احساسات موجب آسیب به تو شود.
چه جای وعظ حکیم است و پند هشیاران
مرا که عمر به مستی گذشت و بی خبری
هوش مصنوعی: به چه کار نصیحت و پند حکیمان و مردم هوشیار میآید برای من، در حالی که عمر من در غفلت و بیخبری گذشت و در مستی سپری شد.
تو روشنایی چشمی و هر کجا که منم
چو روشنایی چشمم همیشه در نظری
هوش مصنوعی: تو روشنی چشمان من هستی و هر جا که باشم، چون نور چشمانم همیشه در نظر تو هستم.
به پرده داری خود باد را مجال مده
که دید گل هم ازین پرده دار، پرده دری
هوش مصنوعی: باد را اجازه نده که به پردهات نزدیک شود، زیرا گل هم به همین دلیل از پردهداری خود بیرون آمده و خود را نشان میدهد.
بیا و ناله بلبل ببین و گریه ابر
در آن زمان که بخندد شکوفه سحری
هوش مصنوعی: بیایید همراه شویم با آواز غمگین بلبل و بارش اشکهای ابر، در زمانی که شکوفههای صبحگاهی خندهزنان میخیاند.
جلال! بر لب دریا به دست ناید کام
درون بحر قدم نه چو طالب گهری
هوش مصنوعی: جلال! در نزدیکی دریا نمیتوان به آرزوهای دل دست یافت؛ باید در درون دریا قدم گذاشت، نه اینکه تنها به دنبال خوشههای مروارید باشی.