گنجور

شمارهٔ ۲۶۲

بکوش تا دل آزرده ای به دست آری
که اهل دل نپسندند مردم آزاری
چه سود عهده عهدی که می کنی با من
تو عهد می کنی امّا به جا نمی آری
اگر تو یار منی دور شو ز اغیارم
نه دوستی ست که با دشمنان کنی یاری
به دور نرگس مخمور باده پیمایت
ز روزگار برافتاد نام هشیاری
تو حال دوش ز من پرس از آنکه تا به سحر
ترا به خواب گذشت و مرا به بیداری
به ظاهرم نگری سرّ سینه کی دانی
که پاره های دل است این که اشک پنداری
هنوز با همه سختی امید می دارم
که هم به روز مبدّل شود شب تاری
اگرچه بر سر خاکم نشانده ای سهل است
امید هست که بازم ز خاک برداری
بیا که در قدمت جان دهم به آسانی
که در فراق تو جان می دهم به دشواری
جلال! زور و زر و زاری است چاره وصل
چو زور و زر نبود چاره نیست جز زاری

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بکوش تا دل آزرده ای به دست آری
که اهل دل نپسندند مردم آزاری
هوش مصنوعی: سعی کن دل کسی را بشکنی و آزار نرسانی، زیرا افرادی که به عمق احساسات اهمیت می‌دهند، هرگز نپسندند که دیگران را مورد آزار قرار دهی.
چه سود عهده عهدی که می کنی با من
تو عهد می کنی امّا به جا نمی آری
هوش مصنوعی: عهدی که با من می‌بندی هیچ سودی ندارد، چون تو به وعده‌ات عمل نمی‌کنی.
اگر تو یار منی دور شو ز اغیارم
نه دوستی ست که با دشمنان کنی یاری
هوش مصنوعی: اگر تو دوست من هستی، پس باید از دیگران فاصله بگیری؛ چرا که دوستی که با دشمنانش همکاری کند، واقعی نیست.
به دور نرگس مخمور باده پیمایت
ز روزگار برافتاد نام هشیاری
هوش مصنوعی: در دایره‌ی زیبایی و مستی وجود تو، زمان به گونه‌ای سپری شده که دیگر نشانی از هشیاری و هوشیاری باقی نمانده است.
تو حال دوش ز من پرس از آنکه تا به سحر
ترا به خواب گذشت و مرا به بیداری
هوش مصنوعی: تو شب گذشته از حال من بپرس، چون تا سحر خواب به چشمان تو نیامد، اما من بیدار ماندم.
به ظاهرم نگری سرّ سینه کی دانی
که پاره های دل است این که اشک پنداری
هوش مصنوعی: اگر به ظاهر من نگاه کنی، نمی‌دانی که در درونم چه رازهایی نهفته است. این اشکی که می‌بینی، تنها پر درد و رنج دل من است.
هنوز با همه سختی امید می دارم
که هم به روز مبدّل شود شب تاری
هوش مصنوعی: با اینکه شرایط سختی را تجربه می‌کنم، هنوز امید دارم که این شب تاریک به روزی روشن بدل شود.
اگرچه بر سر خاکم نشانده ای سهل است
امید هست که بازم ز خاک برداری
هوش مصنوعی: اگرچه مرا بر سر خاک گذاشته‌ای، اشکالی ندارد؛ هنوز امیدوارم که دوباره مرا از خاک بلند کنی.
بیا که در قدمت جان دهم به آسانی
که در فراق تو جان می دهم به دشواری
هوش مصنوعی: بیایید، که برای شما به سادگی جانم را فدای شما می‌کنم، در حالی که برای دوری از شما جانم را با سختی می‌دهم.
جلال! زور و زر و زاری است چاره وصل
چو زور و زر نبود چاره نیست جز زاری
هوش مصنوعی: جلال! برای رسیدن به وصل، هیچ‌گونه تلاشی با قدرت یا ثروت کافی نیست و اگر این دو را نداشته باشی، جز اندوه و گریه چاره‌ای نخواهی داشت.