گنجور

شمارهٔ ۲۵

آن چه شمع است که از چهره برافروخته است
که چو پروانه دل سوختگان سوخته است
دهن دوست که تنگی ز وی آموخت دلم
دُرفشانی مگر از چشم من آموخته است
آتشی از دل او در دل من می افتد
که دلش آهن و سنگ است و دلم سوخته است
دلبرا طرّه دزد تو چه پُردل دزدی ست
کآن همه دل به یکی شب به هم اندوخته است
دل سیه پوش شد از زلف تو چون جا بنماند
جامه ماتم جان است که بر دوخته است
من ز دیوانگی باد صبا در عجبم
که به یک جان که ستد بوی تو بفروخته است
گوییا هم اثری هست ز هستی جلال
ورنه این آتش سوزان ز چه افروخته است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن چه شمع است که از چهره برافروخته است
که چو پروانه دل سوختگان سوخته است
هوش مصنوعی: شعلۀ شمع به خاطر درخشش صورتش روشن است، مانند پروانه‌ای که دل سوختگان را می‌سوزاند.
دهن دوست که تنگی ز وی آموخت دلم
دُرفشانی مگر از چشم من آموخته است
هوش مصنوعی: دلم از دهن دوستی که بسته است، درس خوشگویی و زیبا سخن گفتن را گرفته است. آیا این زیبایی‌ها را چشم من از او نیاموخته است؟
آتشی از دل او در دل من می افتد
که دلش آهن و سنگ است و دلم سوخته است
هوش مصنوعی: احساساتی در دل او وجود دارد که به دل من منتقل می‌شود، درحالی‌که دل او از سنگ و آهن ساخته شده و دل من از درد و سوختگی پر است.
دلبرا طرّه دزد تو چه پُردل دزدی ست
کآن همه دل به یکی شب به هم اندوخته است
هوش مصنوعی: عزیزم، زیبایی موهای تو چه دزدی بزرگی است که قلب‌های بسیاری را در یک شب به چنگ آورده است.
دل سیه پوش شد از زلف تو چون جا بنماند
جامه ماتم جان است که بر دوخته است
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زلف تو سیاه پوش شد، چون دیگر جایی برای لباس ماتم باقی نمانده است؛ جان من نیز مانند همین لباس به تو دوخته شده است.
من ز دیوانگی باد صبا در عجبم
که به یک جان که ستد بوی تو بفروخته است
هوش مصنوعی: من از دیوانگی باد صبا در شگفتم، زیرا او با یک جان فقط به خاطر بوی تو، همه چیز را فروخته است.
گوییا هم اثری هست ز هستی جلال
ورنه این آتش سوزان ز چه افروخته است
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که نوعی نشانه یا تأثیر از وجود جلال وجود دارد، وگرنه این آتش سوزان از چه چیزی شعله‌ور شده است؟