گنجور

شمارهٔ ۲۴۱

ای سایبان شاهی بر آفتاب بسته
برگرد ماه زنجیر از مشک ناب بسته
بالای تو ز زلفت سروی ست عنبرافشان
رخسار تو ز خطّت ماهی نقاب بسته
جادوی زلف شستت بر چشم مَی پرستت
صد فتنه را به افسون در عین خواب بسته
زلف کژ تو داده بر باد خاک عنبر
روی تو از لطافت آتش در آب بسته
ای چشم ناتوانت در آرزوی لعلت
مستی که هست دایم دل در شراب بسته
این سایه بان حُسنت کز عنبرش طناب است
بینی همیشه زین پس دل در طناب بسته
از تاب مهر رویت در کان جان عاشق
دل خون گشوده آنگه یاقوت ناب بسته
شد اوّلم جگرخون و آمد ز دیده بیرون
بار دگر جگر شد خونی کباب بسته
کرده ست نرگس تو خون جلال غارت
وز بند زلفت او را در اضطراب بسته

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای سایبان شاهی بر آفتاب بسته
برگرد ماه زنجیر از مشک ناب بسته
هوش مصنوعی: ای سایه‌ی پادشاهی که مانند سایه‌ای بر روز روشن قرار گرفته‌ای، برگرد و مانند زنجیری از مشک خالص به دور ماه بپیچی.
بالای تو ز زلفت سروی ست عنبرافشان
رخسار تو ز خطّت ماهی نقاب بسته
هوش مصنوعی: موهای تو مانند درخت سرو است که سر به آسمان کشیده و بر چهره‌ات مانند ماهی، پرده‌ای از زیبایی افتاده است.
جادوی زلف شستت بر چشم مَی پرستت
صد فتنه را به افسون در عین خواب بسته
هوش مصنوعی: جادوی موهای زیبایت چشمان عاشق را مجذوب خود کرده است و صدها مشکل و فتنه را به راحتی و به طور مخفیانه در خواب نهاده است.
زلف کژ تو داده بر باد خاک عنبر
روی تو از لطافت آتش در آب بسته
هوش مصنوعی: زلف پیچیده تو در باد منتشر شده و چهره‌ات که مشابه عطر عنبر است، به قدری لطیف است که گویا آتش در آب خاموش شده است.
ای چشم ناتوانت در آرزوی لعلت
مستی که هست دایم دل در شراب بسته
هوش مصنوعی: چشمان ناتوان تو در آرزوی لب‌های سرخت همیشه مستی را طلب می‌کنند و دل من همواره در جذبه‌ی عشق گرفتار شده است.
این سایه بان حُسنت کز عنبرش طناب است
بینی همیشه زین پس دل در طناب بسته
هوش مصنوعی: این سایه‌بان زیبایی‌ات که به مانند طناب عطر عنبر است، نشان‌دهنده این است که از این پس همیشه دل‌ام به این زیبایی وابسته و گرفتار خواهد بود.
از تاب مهر رویت در کان جان عاشق
دل خون گشوده آنگه یاقوت ناب بسته
هوش مصنوعی: از نور تابناک چهره‌ات، جان عاشق به درد و رنج افتاده و قلبش را شکسته و از این حال، مانند یاقوت خالص، درخشان و زیبا شده است.
شد اوّلم جگرخون و آمد ز دیده بیرون
بار دگر جگر شد خونی کباب بسته
هوش مصنوعی: نخستین بار که دلم شکسته و ناراحت شدم، اشک‌هایم از چشمانم بیرون آمد. بار دیگر هم دل من به همین صورت جگرخون شد و غم و اندوه همچنان وجودم را فرا گرفت.
کرده ست نرگس تو خون جلال غارت
وز بند زلفت او را در اضطراب بسته
هوش مصنوعی: نرگس تو باعث شده که خون جلال را به سرقت ببرد و او هم به خاطر بند زلف تو در حال اضطراب و ناراحتی است.