شمارهٔ ۲۴۰
آهی که من خسته برآرم ز جگرگاه
نُه پرده افلاک بسوزم به سحرگاه
از عشق نترسیدم و بنیاد مرا بود
افتد به خطر هر که نترسد ز خطرگاه
بر صدر سلاطین چو به مسند بنشینند
شرط است که درویش نرانند ز درگاه
گر طرّه عنبرشکن از هم بگشایی
پنهان کند اندام ترا تا به کمرگاه
سروی که نیابند ترا جز به خرامش
ماهی که نبینند ترا جز به گذرگاه
بر چرخ تفاخر کنم آن دم که درآیی
ماننده خورشید مرا از در خرگاه
آن غمزه خون ریز که مست است و سیه دل
او را ز چه رو روضه خلد است نظرگاه
هم لطف خیالت که قدم رنجه نماید
وآید بر بالین من خسته به هرگاه
از چشم جلال ار بچکد خون، عجبی نیست
ناچار رود خون چو بود ریش جگرگاه
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آهی که من خسته برآرم ز جگرگاه
نُه پرده افلاک بسوزم به سحرگاه
هوش مصنوعی: من، با دل خسته و آگاهی از دردهایی که درونم دارم، فریادی برمیآورم که به آسمانها برسد و در صبحگاه، شعلهور شود و بسوزاند.
از عشق نترسیدم و بنیاد مرا بود
افتد به خطر هر که نترسد ز خطرگاه
هوش مصنوعی: از عشق نترسیدم و در اصل وجودم چنان قدرتی دارم که اگر کسی از خطر نترسد، به هیچ مانعی نمیخورد.
بر صدر سلاطین چو به مسند بنشینند
شرط است که درویش نرانند ز درگاه
هوش مصنوعی: وقتی که سلطانها بر تخت قدرت نشستهاند، لازم است که افراد فقیر و نیازمندان را از درگاه خود دور نکنند.
گر طرّه عنبرشکن از هم بگشایی
پنهان کند اندام ترا تا به کمرگاه
هوش مصنوعی: اگر موی معشوق را باز کنی، بدن تو را تا کمر پنهان میکند.
سروی که نیابند ترا جز به خرامش
ماهی که نبینند ترا جز به گذرگاه
هوش مصنوعی: سرو زیبا و دلربا، جز با راه رفتنش، دیده نمیشود و ماهی دلفریب نیز تنها در گذر از مسیر خود مشاهده میگردد.
بر چرخ تفاخر کنم آن دم که درآیی
ماننده خورشید مرا از در خرگاه
هوش مصنوعی: زمانی که تو همچون خورشید به درون خانهام وارد میشوی، با کمال افتخار به آسمان و محیط اطراف خود میبالیم.
آن غمزه خون ریز که مست است و سیه دل
او را ز چه رو روضه خلد است نظرگاه
هوش مصنوعی: آن نگاه زیبا و دلفریب که همواره در حال شعف و مستی است و دلش سیاه و غمزده است، نمیدانم چرا به باغ بهشت نظر دارد.
هم لطف خیالت که قدم رنجه نماید
وآید بر بالین من خسته به هرگاه
هوش مصنوعی: هر وقت خیالت با لطف و محبتش به سراغ من بیاید و بر بالین من خسته بنشیند، دل من شاد میشود.
از چشم جلال ار بچکد خون، عجبی نیست
ناچار رود خون چو بود ریش جگرگاه
هوش مصنوعی: اگر از چشمان پر جلال او خون بریزد، تعجبی نیست؛ چرا که وقتی دل در درد و رنج باشد، خون کمکم به بیرون میریزد.