گنجور

شمارهٔ ۲۳۹

نمی کنی نفسی سوی من به لطف نگاه
مگر ز ناله شبهای من نه ای آگاه
کجا به دامن وصل تو دسترس یابم
که پایه تو بلند است و دست من کوتاه
مپوش روی که در کوی تو دلم گم گشت
به نور روی تو باشد که باز یابم راه
به بزم خسته دلان آستین ز رو برگیر
که روشنی ندهد چون گرفته باشد ماه
ز عمر خویش مرا یک نفس به سر نرود
که زلف تو نکند عالمم به چشم سیاه
چرا به چاه بلا اوفتادم از زلفت
چو با کمند توان آمدن برون از چاه
چنین که بر رگ جان زخم می زند عشقت
ز پرده ناله زارم برون فتد ناگاه
هزار دل به یکی موی چون نگه دارد
به هیچ روی چو زلفت دلی نداشت نگاه
به هفت کلّه افلاک در زنم آتش
اگر به درد تو از سوز دل برآرم آه
چو مهر روی تو با خویشتن به خاک برم
ببینی از سرخاکم دمیده مهر گیاه
جلال را تو اگر خوانی و اگر رانی
به سخت و سست نخواهد شدن ازین درگاه

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نمی کنی نفسی سوی من به لطف نگاه
مگر ز ناله شبهای من نه ای آگاه
هوش مصنوعی: تو با نگاه مهربانت به من توجهی نمی‌کنی، مگر اینکه از درد و ناله‌های شبانه‌ام بی‌خبر نباشی.
کجا به دامن وصل تو دسترس یابم
که پایه تو بلند است و دست من کوتاه
هوش مصنوعی: کجا می‌توانم به آغوش وصل تو دسترسی پیدا کنم، وقتی که مقام و رتبت بلند است و دست من به تو نمی‌رسد؟
مپوش روی که در کوی تو دلم گم گشت
به نور روی تو باشد که باز یابم راه
هوش مصنوعی: نگاه نپوشان، زیرا در کوی تو دلم گم شده است. امیدوارم به روشنی چهره‌ات بتوانم راه را دوباره پیدا کنم.
به بزم خسته دلان آستین ز رو برگیر
که روشنی ندهد چون گرفته باشد ماه
هوش مصنوعی: در جمع افرادی که دل‌شکسته و خسته هستند، احتیاط کن و دستت را به سوی آنها دراز نکن، زیرا اگر ماه گرفته باشد، نوری نخواهد داشت.
ز عمر خویش مرا یک نفس به سر نرود
که زلف تو نکند عالمم به چشم سیاه
هوش مصنوعی: از عمرم یک لحظه هم نمی‌گذرد که زلف تو مرا فراموش کند و دنیایم را به چشمان سیاهت نبخشد.
چرا به چاه بلا اوفتادم از زلفت
چو با کمند توان آمدن برون از چاه
هوش مصنوعی: چرا گرفتار بدبختی شدم از زلف تو، وقتی که با کمند (طناب) نمی‌توانم از این چاه بیرون بیایم؟
چنین که بر رگ جان زخم می زند عشقت
ز پرده ناله زارم برون فتد ناگاه
هوش مصنوعی: عشق تو آنقدر عمیق و دردناک است که به جانم آسیب می‌زند و ناگهان ناله و فریاد من از دل پردهٔ خاموشی بیرون می‌آید.
هزار دل به یکی موی چون نگه دارد
به هیچ روی چو زلفت دلی نداشت نگاه
هوش مصنوعی: هزار دل وجود دارد که به یک موی تو توجه دارند و نمی‌توانند به هیچ شکلی از تو روی برگردانند، چون هیچ دلی مانند زلف تو جذاب نیست که نگاهشان را به خود جلب کند.
به هفت کلّه افلاک در زنم آتش
اگر به درد تو از سوز دل برآرم آه
هوش مصنوعی: اگر از شدت درد و سوز دل به تو فریاد بزنم، حتی آسمان‌ها را هم به آتش می‌کشم.
چو مهر روی تو با خویشتن به خاک برم
ببینی از سرخاکم دمیده مهر گیاه
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید روی تو را با خود به خاک ببرم، از زیر خاک گرما و محبت گیاهان را حس خواهی کرد.
جلال را تو اگر خوانی و اگر رانی
به سخت و سست نخواهد شدن ازین درگاه
هوش مصنوعی: اگر تو جلال را بخوانی یا او را دور کنی، این درگاه هیچ‌گاه به سختی یا نرمی تغییر نخواهد کرد.