شمارهٔ ۲۳۶
گرچه رفت آب رخ من در سر یاری او
خاک خواهم گشت در راه وفاداری او
یار بدمهر ار بگردانید روی دل ز من
من نخواهم کرد باری پشت بر یاری او
ور ز من بیزار شد من همچنانش بندهام
نیست بر دل هیچ آزارم ز بیزاری او
ور بسان خاک خوارم کرد آن یار عزیز
هر زمانی عزّتی می یابم از خواری او
یک زمان از صحبت شادی نگشتم شاد، لیک
آفرین بر صحبت غم باد و غمخواری او
زلف تو دل برد و عمداً خویش را آشفته ساخت
طرّه را بفشان که آگاهم ز طرّاری او
من که صاحبْ درد عشّاقم اگر بینم به خواب
چشم بیمارت بمیرم پیش بیماری او
دی در اثنای سخن لعل تو گوهر می فشاند
همچنان مانده است در چشمم گهرباری او
گر ترا رحمت نمیآید بر احوال جلال
مرغ و ماهی زار میگریند بر زاری او
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرچه رفت آب رخ من در سر یاری او
خاک خواهم گشت در راه وفاداری او
هوش مصنوعی: هر چند که زیبایی من با بودن همراه او از بین رفته، ولی من برای وفاداری به او آمادهام که جان خود را فدای او کنم.
یار بدمهر ار بگردانید روی دل ز من
من نخواهم کرد باری پشت بر یاری او
هوش مصنوعی: اگر دوست بیاندیشد و رویش را از من برگرداند، من هرگز پشت به دوستی او نخواهم کرد.
ور ز من بیزار شد من همچنانش بندهام
نیست بر دل هیچ آزارم ز بیزاری او
هوش مصنوعی: اگر او از من متنفر شود، من همچنان اسیر عشق او خواهم بود و احساس آزار و ناراحتی از این نفرت در دل ندارم.
ور بسان خاک خوارم کرد آن یار عزیز
هر زمانی عزّتی می یابم از خواری او
هوش مصنوعی: اگرچه آن محبوب گرامی مرا خوار کرده است، ولی در هر زمانی که او مرا خوار میکند، باز هم عزتی پیدا میکنم از همین ذلت.
یک زمان از صحبت شادی نگشتم شاد، لیک
آفرین بر صحبت غم باد و غمخواری او
هوش مصنوعی: مدتی بود که از صحبتهای شاد لذت نمیبردم، اما افسوس که گفتگوی غم و همراهی با آن نیز قابل تحسین است.
زلف تو دل برد و عمداً خویش را آشفته ساخت
طرّه را بفشان که آگاهم ز طرّاری او
هوش مصنوعی: زلف تو دل مرا گرفت و عمداً خود را در وضعیت آشفتهای قرار داد. پس اجازه بده که موهایت را آزاد کنی، چون میدانم که او چگونه بازی میکند.
من که صاحبْ درد عشّاقم اگر بینم به خواب
چشم بیمارت بمیرم پیش بیماری او
هوش مصنوعی: اگر من که خودم دردمند عشق هستم، خواب چشمان بیمار تو را ببینم، چنان غمگین میشوم که برای بیماری تو از شدت احساس میمیرم.
دی در اثنای سخن لعل تو گوهر می فشاند
همچنان مانده است در چشمم گهرباری او
هوش مصنوعی: دیروز در حین صحبت، لبخند تو مانند گوهرهایی زیبا درخشید و هنوز تصویر آن زیبایی در ذهنم باقی مانده است.
گر ترا رحمت نمیآید بر احوال جلال
مرغ و ماهی زار میگریند بر زاری او
هوش مصنوعی: اگر رحمتی از تو به حال جلال نرسد، مرغ و ماهی در زاری او گریه میکنند.