گنجور

شمارهٔ ۲۲۰

از آن ساعت که افتادم جدا از صحبت یاران
همی بارم همه روزه سرشک از دیده چون باران
تنم جمله جهان گردید و جان در خدمت جانان
قدم ملک زمین پیمود و دل در صحبت یاران
همی خواهم که در کویش وطن سازم همه عمری
ولی چتوان چو جنّت نیست مأوای گنهکاران
بِهل تا بر سر کویش به سختی می دهم جانی
مگر روزی گذار آرد به بالین دل افگاران
اگر زاهد نداند ذوق جام باده معذور است
که ذوق جرعه مستی نمی دانند هشیاران
خوشا اوقات آن شوریده مست خراباتی
که هم پهلوی رندان است و هم زانوی خمّاران
الا ای باد نوروزی! گذر کن بر سر زلفش
به قید او ببین تا چیست احوال گرفتاران
تو بی دردی و معذوری اگر بر من نبخشایی
هر آن کاو نیستش دردی چه داند حال بیماران
دماغم جز به بوی زلف مشکینت نمی شورد
وگرنه مشک بسیار است در بازار عطّاران
تو گر مانند بخت عاشقانِ خسته در خوابی
رقیبت آگه است آخر از آب چشم بیداران
به عیّاری جلالا تا گرفتی زلف عیّارش
کنون نام تو نقشی گشت بر بازوی عیّاران

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از آن ساعت که افتادم جدا از صحبت یاران
همی بارم همه روزه سرشک از دیده چون باران
هوش مصنوعی: از آن لحظه که از دوستان دور شدم، هر روز اشک‌هایم مثل باران از چشمانم می‌ریزد.
تنم جمله جهان گردید و جان در خدمت جانان
قدم ملک زمین پیمود و دل در صحبت یاران
هوش مصنوعی: تن من به تمامی جهان متصل شده و روح من در خدمت محبوبم است. قدم‌های من زمین را پیموده و دلم در کنار دوستانم قرار دارد.
همی خواهم که در کویش وطن سازم همه عمری
ولی چتوان چو جنّت نیست مأوای گنهکاران
هوش مصنوعی: می‌خواهم تمام عمرم را در خانه‌ات بگذرانم، اما چه کنم که بهشت جایی برای گنهکاران نیست.
بِهل تا بر سر کویش به سختی می دهم جانی
مگر روزی گذار آرد به بالین دل افگاران
هوش مصنوعی: با تمام وجودم تا در برابر کوی تو بروم، جانم را به سختی می‌دهم، شاید یک روزی اتفاق بیفتد که کسی مرا به نزد تو بیاورد و آرامش را به قلبم بازگرداند.
اگر زاهد نداند ذوق جام باده معذور است
که ذوق جرعه مستی نمی دانند هشیاران
هوش مصنوعی: اگر زاهد (مرد عابدی) لذت نوشیدن شراب را درک نکند، اشکالی ندارد؛ زیرا کسانی که هوشیارند، خودشان نیز طعم و لذت جرعه‌های مستی را نمی‌شناسند.
خوشا اوقات آن شوریده مست خراباتی
که هم پهلوی رندان است و هم زانوی خمّاران
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن شخصی که دیوانه و سرمست است و در محافل شبانه، هم‌نشین عاقلان و رندانش می‌باشد، و هم اینکه با بزمندگان و می‌نوشان هم‌پایه و هم‌دل است.
الا ای باد نوروزی! گذر کن بر سر زلفش
به قید او ببین تا چیست احوال گرفتاران
هوش مصنوعی: ای باد نوروزی! از کنارش بگذری و به زلفش نگاهی بیندازی، تا ببینی حال گرفتاران عشق چه می‌شود.
تو بی دردی و معذوری اگر بر من نبخشایی
هر آن کاو نیستش دردی چه داند حال بیماران
هوش مصنوعی: تو دردی نداری و به همین خاطر شاید برایت سخت باشد که بخششی به من کنی. اما هر کسی که درد و رنجی ندارد، چطور می‌تواند حال کسانی را که در رنجند بفهمد؟
دماغم جز به بوی زلف مشکینت نمی شورد
وگرنه مشک بسیار است در بازار عطّاران
هوش مصنوعی: بوی خوش زلف مشکی تو تنها چیزی است که روح و عطر را در جانم می‌درد و این همه عطر خوب که در بازار هست، برایم ارزش و جذابیتی ندارد.
تو گر مانند بخت عاشقانِ خسته در خوابی
رقیبت آگه است آخر از آب چشم بیداران
هوش مصنوعی: اگر تو مانند بخت عاشقان خسته در خواب هستی، رقیبت از وضعیت تو باخبر است و از اشک بیداران آگاه است.
به عیّاری جلالا تا گرفتی زلف عیّارش
کنون نام تو نقشی گشت بر بازوی عیّاران
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی و جذابیت او را درک کردی، حالا نام تو به عنوان یک علامت بر بازوی زیبای او نقش بسته است.