شمارهٔ ۲۱۸
آن ابرو و رخ نیست هلال و قمر است آن
وان عارض ولب نیست که شمع و شکر است آن
گر دردسری هست ترا راحت جان است
ور راحت دل میطلبی دردسر است آن
سیلاب که بر چهرهام از دیده روان است
بازیچه مپندار که خون جگر است آن
بدنامی عشّاق که در چشم تو عیب است
نزد من اگر عیب نگیری هنر است آن
عیب و هنرش زود شود فاش هر آن چیز
کاندر نظر مردم صاحب نظر است آن
ز آشفتگی آشفته کند حال جهانی
زلف تو که سر فتنه دور قمر است آن
ای خواجه هشیار! به سر منزل خوبان
آهسته قدم نِه که مقام خطر است آن
پاکیزه تر از حسن رُخت را صفتی هست
از حُسن فزون است که چیزی دگر است آن
ترسم که خیالت چو قدم رنجه نماید
در دیده من جای نماند که تر است آن
این کام جلال است که در پای تو میرد
از خویش مرانش که ز مرگش بتر است آن
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن ابرو و رخ نیست هلال و قمر است آن
وان عارض ولب نیست که شمع و شکر است آن
هوش مصنوعی: این ابرو و صورت، مانند هلال و ماه نمیباشد؛ بلکه زیباییایش بیش از این است. آن گونه که عارض و لبش شبیه شمع و شکر نیست، بلکه ویژگیهایی فراتر از اینها دارد.
گر دردسری هست ترا راحت جان است
ور راحت دل میطلبی دردسر است آن
هوش مصنوعی: اگر مشکلی برای تو وجود دارد، راحتی جان و آسودگی خاطر مهمتر است، و اگر به دنبال آسودگی دل هستی، باید آماده دردسر و سختی باشی.
سیلاب که بر چهرهام از دیده روان است
بازیچه مپندار که خون جگر است آن
هوش مصنوعی: چشمانم پر از اشک است، اما خیال نکن که این فقط یک بازی است؛ این اشکها نشانهی درد و رنج عمیق من هستند.
بدنامی عشّاق که در چشم تو عیب است
نزد من اگر عیب نگیری هنر است آن
هوش مصنوعی: بدنامی عشقورزان که برای تو نقص و عیب به حساب میآید، اگر من از آن انتقادی نکنم، نشان از هنر و توانایی من است.
عیب و هنرش زود شود فاش هر آن چیز
کاندر نظر مردم صاحب نظر است آن
هوش مصنوعی: هر چیزی که در نظر افراد با درک و دارای دیدگاه است، به سرعت عیب و خصوصیاتش آشکار میشود.
ز آشفتگی آشفته کند حال جهانی
زلف تو که سر فتنه دور قمر است آن
هوش مصنوعی: زلف تو به قدری زیبا و افسونگر است که میتواند حال و روز مردم را به هم بریزد. این زلف به عنوان منبعی از فتنه و آشفتگی تلقی میشود، درست مانند دور قمر که درخشش و جذابیتش همه را میفریبد.
ای خواجه هشیار! به سر منزل خوبان
آهسته قدم نِه که مقام خطر است آن
هوش مصنوعی: ای صاحب! با احتیاط و آرام قدم بردار، زیرا به خانهی خوبان نزدیک میشوی و ممکن است به خطر بیفتی.
پاکیزه تر از حسن رُخت را صفتی هست
از حُسن فزون است که چیزی دگر است آن
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهات دارای ویژگیهایی است که فراتر از دیگر زیباییهاست و این صفتی منحصر به فرد است.
ترسم که خیالت چو قدم رنجه نماید
در دیده من جای نماند که تر است آن
هوش مصنوعی: میترسم که وقتی تو به یاد من بیایی، آنقدر تحت تاثیر قرار بگیرم که دیگر نتوانم تو را ببینم، چون اشکهایم مانع دیدن میشود.
این کام جلال است که در پای تو میرد
از خویش مرانش که ز مرگش بتر است آن
هوش مصنوعی: این خوشی و شادی به خاطر جلال و بزرگی تو است و نباید اجازه دهی که از دست برود؛ چرا که از دست دادن این خوشی، بدتر از خود مرگ است.