گنجور

شمارهٔ ۲۱۳

بیا که داد صبوح از بهار بستانیم
برات بی غمی از روزگار بستانیم
بیا که هر چه بدان دسترس بود بدهم
ز دست و جام مَی خوشگوار بستانیم
اگر ز توبه در اندیشه ای به گردن ما
که فتوی از گل و از نوبهار بستانیم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا که داد صبوح از بهار بستانیم
برات بی غمی از روزگار بستانیم
هوش مصنوعی: بیایید که در صبح زود از زیبایی‌های بهاری بهره‌مند شویم و از زندگی بی‌غم لذت ببریم.
بیا که هر چه بدان دسترس بود بدهم
ز دست و جام مَی خوشگوار بستانیم
هوش مصنوعی: بیا تا هر چه داریم از آنچه در دسترس است، ایثار کنیم و با هم جام می خوشگوار را بنوشیم.
اگر ز توبه در اندیشه ای به گردن ما
که فتوی از گل و از نوبهار بستانیم
هوش مصنوعی: اگر فکر توبه و بازگشت به خدا در سر داری، بر ما واجب است که از زیبایی‌های طبیعت و بهار استفاده کنیم و درس‌هایی از آن بیاموزیم.