گنجور

شمارهٔ ۲۰۵

کی دهد دستم که در پایت سراندازی کنم
تو زنی چوگان و من چون گوی سربازی کنم
نکته ای زان لب بگو تا برفشانم جان و دل
گوهری فرمای تا من کیسه پردازی کنم
گر گدا خوانی مرا بی شک به سلطانی رسم
ور مگس گویی مرا پیوسته شهبازی کنم
تا به آزادی و یکرنگی شدم ثابت قدم
شاید ار چون سرو دعوی سرافرازی کنم
با من آشفته همچون طرّه طرّاری مکن
ورنه پیش مردمت چون غمزه غمّازی کنم
کشتنم اولی که با ناجنس بودن در قفس
من نه آن مرغم که با زاغان هم آوازی کنم
غازی است آن غمزه و من دست و پایی می زنم
تا تن خود را شهید غمزه غازی کنم
ساکنان قدس این نُه تو سپر در رو کشند
هر سحر کز آه سوزان ناوک اندازی کنم
شهسوار ترک من گر بگذرد من چون جلال
خویشتن را خاک نعل توسن تازی کنم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کی دهد دستم که در پایت سراندازی کنم
تو زنی چوگان و من چون گوی سربازی کنم
هوش مصنوعی: کی می‌تواند دست من را بگیرد که بتوانم به پای تو بیفتم و تو همچون زنی که در بازی چوگان است، من هم مانند گوی آن بازی بشوم و تسلیم تو شوم؟
نکته ای زان لب بگو تا برفشانم جان و دل
گوهری فرمای تا من کیسه پردازی کنم
هوش مصنوعی: از لب تو نکته‌ای بگو تا جان و دل من را پر از شور و شوق کند، و چیزی ارزشمند به من بده تا من بتوانم آن را در کیسه‌ام جمع‌آوری کنم.
گر گدا خوانی مرا بی شک به سلطانی رسم
ور مگس گویی مرا پیوسته شهبازی کنم
هوش مصنوعی: اگر مرا به عنوان یک گدا بخوانی، به یقین به مقام سلطنت می‌رسم؛ و اگر مانند مگس به من نگاه کنی، همیشه به عنوان یک شاهباز با من رفتار خواهی کرد.
تا به آزادی و یکرنگی شدم ثابت قدم
شاید ار چون سرو دعوی سرافرازی کنم
هوش مصنوعی: به دنبال آزادی و یکرنگی هستم و بر سر این هدف مصمم و پایدارم. شاید بتوانم مانند درخت سرو به مقام بلندی و شکوه دست یابم و به خود ببالم.
با من آشفته همچون طرّه طرّاری مکن
ورنه پیش مردمت چون غمزه غمّازی کنم
هوش مصنوعی: با من مثل یک مو دمغ و آشفته رفتار نکن، وگرنه پیش جمعیت، مانند کسی که به دیگران طعنه می‌زند، به تو کنایه می‌زنم.
کشتنم اولی که با ناجنس بودن در قفس
من نه آن مرغم که با زاغان هم آوازی کنم
هوش مصنوعی: مردن من بهتر است از این که در کنار موجوداتی ناپاک زندگی کنم، من آن پرنده‌ای نیستم که بخواهم با زاغ‌ها هم‌صدا شوم.
غازی است آن غمزه و من دست و پایی می زنم
تا تن خود را شهید غمزه غازی کنم
هوش مصنوعی: غمزه‌ای که همچون یک جنگجوست، من تلاش می‌کنم تا به خاطر این چشم‌ و ابرو، جانم را فدا کنم.
ساکنان قدس این نُه تو سپر در رو کشند
هر سحر کز آه سوزان ناوک اندازی کنم
هوش مصنوعی: ساکنان قدس هر صبح با سپرهایشان آماده‌اند تا از خود در برابر تیرهای سوزان من دفاع کنند که به دلیل درد و اندوه من پرتاب می‌شوند.
شهسوار ترک من گر بگذرد من چون جلال
خویشتن را خاک نعل توسن تازی کنم
هوش مصنوعی: اگر سوار ترک من از کنارم بگذرد، من جلال و عظمت خود را به خاک نعل اسب اعرابی تبدیل می‌کنم.