شمارهٔ ۲۰۱
من بنده آن قامت و بالا و میانم
من عاشق و شوریده و شیدای فلانم
من واله عیّاری آن نرگس مستم
حیران خرامیدن آن سرو روانم
ای عمر گرامی! خبرت نیست که بی تو
عمری به چه خونابه دل می گذرانم؟
احوال مرا هر که در آفاق شنیدند
وان بخت ندارم که به گوش تو رسانم
یک روز به بالین من خسته قدم نه
بنگر که ز تیمار فراقت به چه سانم
نی صبر که بی روی تو یک دم بنشینم
نی بخت که در پهلوی خویشت بنشانم
از شوق تو صد بوسه زنم بر دهن خویش
هرگاه که نام تو برآید به زبانم
ابروی تو با غمزه خلایق چو ببینند
دانند که من کشته آن تیر و کمانم
خواهم که درآییم من و تو به سماعی
تو دست برافشانی و من جان بفشانم
از پرتو رخسار تو ای شمع جهانسوز
آتشکده ای ساخته ای بر دل و جانم
جورت بکشم تا ز وجودم رمقی هست
ورتاب و توانم نبود تا بتوانم
از من ببریدی و نه این بود امیدم
از عهد بگشتی و نه این بود گمانم
مشنو که جلال از تو بپیچد سر مویی
یک موی تو بهتر ز همه ملک جهانم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من بنده آن قامت و بالا و میانم
من عاشق و شوریده و شیدای فلانم
هوش مصنوعی: من عاشق آن اندام و ویژگیهایت هستم و به شدت جذب تو شدهام.
من واله عیّاری آن نرگس مستم
حیران خرامیدن آن سرو روانم
هوش مصنوعی: من عاشق و شیفتهی زیبایی آن نرگس مغرور هستم و از دیدن زیبایی آن سرو بلند و دلانگیز، حیران و غرق در شگفتی میشوم.
ای عمر گرامی! خبرت نیست که بی تو
عمری به چه خونابه دل می گذرانم؟
هوش مصنوعی: عمر عزیزم! نمیدانی که بی حضور تو چگونه با دلی خونین و پر از غم روزها را سپری میکنم؟
احوال مرا هر که در آفاق شنیدند
وان بخت ندارم که به گوش تو رسانم
هوش مصنوعی: هر کسی که احوال مرا در دنیا شنیده، بخت من یاری نکرده تا این حرفها را به گوش تو برسانم.
یک روز به بالین من خسته قدم نه
بنگر که ز تیمار فراقت به چه سانم
هوش مصنوعی: یک روز به بالین من بیا و نگاهی به حال من نکن، که از درد دوری تو به چه حال و روزی افتادهام.
نی صبر که بی روی تو یک دم بنشینم
نی بخت که در پهلوی خویشت بنشانم
هوش مصنوعی: نه طاقت دارم که بدون دیدن تو یک لحظه استراحت کنم و نه بخت و شانس آنقدر به من روی خوش نشان میدهند که بتوانم در کنار خودم آرام بگیرم.
از شوق تو صد بوسه زنم بر دهن خویش
هرگاه که نام تو برآید به زبانم
هوش مصنوعی: از روی عشق تو، هر بار که نام تو به زبانم میآید، صد بوسه بر لبان خود میزنم.
ابروی تو با غمزه خلایق چو ببینند
دانند که من کشته آن تیر و کمانم
هوش مصنوعی: ابروی تو و حرکتهای ناز و غمزهات، وقتی که مردم آن را ببینند، متوجه میشوند که من از تیر و کمان عشق تو به شدت آسیب دیدهام.
خواهم که درآییم من و تو به سماعی
تو دست برافشانی و من جان بفشانم
هوش مصنوعی: میخواهم که من و تو در یک جشن و شادی با هم باشیم، تو دستهایت را بالا ببری و من جان خود را برای این لحظه هدیه کنم.
از پرتو رخسار تو ای شمع جهانسوز
آتشکده ای ساخته ای بر دل و جانم
هوش مصنوعی: چهره زیبا و درخشان تو همچون شمعی است که شعلههایش برای دل و جان من آتشکدهای برپا کرده است.
جورت بکشم تا ز وجودم رمقی هست
ورتاب و توانم نبود تا بتوانم
هوش مصنوعی: میگویم هر گونهای که بخواهی، تحمل میکنم، اما اگر من از لحاظ جسمی و روحی تضعیف شوم، دیگر نیازی به من نخواهی داشت.
از من ببریدی و نه این بود امیدم
از عهد بگشتی و نه این بود گمانم
هوش مصنوعی: میخواستم زمانی را با تو بگذرانم و انتظار نداشتم که از من دور شوی. زمانی که با هم بودیم، فکر نمیکردم که روزی به اینجا برسیم.
مشنو که جلال از تو بپیچد سر مویی
یک موی تو بهتر ز همه ملک جهانم
هوش مصنوعی: نشنو که زیبایی و جلال تو ممکن است کم شود، زیرا یک تار موی تو برای من از تمامی پادشاهیهای جهان گرانقدرتر است.