گنجور

شمارهٔ ۱۹۸

از دوری کنار تو هستم میان غم
گم گشته بی چراغ رخت در جهان غم
شاد است با غمت دل من آن چنان که او
سوگند راست می نخورد جز به جان غم
تا از سرای وصل تو چون حلقه بر درم
کی بر توان گرفت سر از آستان غم
دارم من آرزوی کناری از آن میان
جان در کنار غصّه و دل در میان غم
ای یار شادکام که فارغ نشسته ای
از گفت و گوی غصّه و سود و زیان غم
بر صف عاشقان بگذر تا که بشنوی
از عاشقان سوخته دل داستان غم
خرّم دل جلال که بعد از هزار سال
در وی ز درد دوست بیابی نشان غم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از دوری کنار تو هستم میان غم
گم گشته بی چراغ رخت در جهان غم
هوش مصنوعی: به خاطر دوری تو، در وسط غم‌ها و مشکلات گم شده‌ام و در این دنیا که پر از اندوه است، بدون وجود تو مانند چراغی که خاموش شده باشد، احساس ناامیدی می‌کنم.
شاد است با غمت دل من آن چنان که او
سوگند راست می نخورد جز به جان غم
هوش مصنوعی: دل من به خاطر غمت به قدری شاد است که او هیچ سوگندی نمی‌خورد مگر به خاطر غم جان.
تا از سرای وصل تو چون حلقه بر درم
کی بر توان گرفت سر از آستان غم
هوش مصنوعی: تا من به درگاه وصالت به انتظار بمانم، چگونه می‌توانم از غم و اندوهی که در دل دارم، رها شوم؟
دارم من آرزوی کناری از آن میان
جان در کنار غصّه و دل در میان غم
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که در میان غم و ناراحتی، جایی داشته باشم که بتوانم کمی از این دردها فاصله بگیرم و آرامش پیدا کنم.
ای یار شادکام که فارغ نشسته ای
از گفت و گوی غصّه و سود و زیان غم
هوش مصنوعی: ای دوست خوشحال، تو که از بحث و تبادل نظر در مورد غم و درد و نفع و زیان بی‌نیازی و بی‌خبر هستی.
بر صف عاشقان بگذر تا که بشنوی
از عاشقان سوخته دل داستان غم
هوش مصنوعی: از کنار عاشقان بگذر تا داستان غم و اندوه دل‌های سوخته آنها را بشنوی.
خرّم دل جلال که بعد از هزار سال
در وی ز درد دوست بیابی نشان غم
هوش مصنوعی: دل شاد و خوشحال باش، زیرا پس از گذشت هزار سال، نشانی از درد محبت دوست را در او خواهی یافت.