شمارهٔ ۱۹۷
ساقی بده به باده خلاصم ز چنگ غم
بنمای رنگ شادی و بزدای زنگ غم
سرخاب شیر گیر بیاور که پرکند
میدان ز خون لعل چو آید به جنگ غم
سرهنگ روزگار به صد لعب هر زمان
در گردن دلم فکند پالهنگ غم
پیش آر آبگینه شادی که روزگار
بشکست آبگینه دل را به سنگ غم
ای غافل زمانه! مبر بیش ازین خیال
دل را اسیر و خسته مگردان به چنگ غم
از جام آفتاب برافروز مشعلی
در دل که هست خانه تاریک و تنگ غم
رویم هر آنکه بدید بدانست حال من
کز چهره ام معاینه پیداست رنگ غم
بردار جام باده که در دست تو ای جلال
دریای شادی است چه باک از نهنگ غم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ساقی بده به باده خلاصم ز چنگ غم
بنمای رنگ شادی و بزدای زنگ غم
هوش مصنوعی: ای ساقی، بادهای به من بده تا از درگیر بودن با غم رها شوم. رنگ شادی را به من نشان بده و غم را از دلم دور کن.
سرخاب شیر گیر بیاور که پرکند
میدان ز خون لعل چو آید به جنگ غم
هوش مصنوعی: به رنگ سرخ شیر در میدان بیاور که با خون لعل، میدان را پر کند و وقتی که غم به جنگ میآید.
سرهنگ روزگار به صد لعب هر زمان
در گردن دلم فکند پالهنگ غم
هوش مصنوعی: زمانه مانند یک سرهنگ، با بازیهای بیپایان خود، همیشه بر دوش دلم بار غم گذاشته است.
پیش آر آبگینه شادی که روزگار
بشکست آبگینه دل را به سنگ غم
هوش مصنوعی: آبگینه شادی را پیش بیاور که روزگار، شیشه دل را بر اثر سنگ غم شکسته است.
ای غافل زمانه! مبر بیش ازین خیال
دل را اسیر و خسته مگردان به چنگ غم
هوش مصنوعی: ای نادان زمانه! بیش از این ذهن و دل را درگیر و خسته نکن، بگذار رنج و غم از آن دور بمانند.
از جام آفتاب برافروز مشعلی
در دل که هست خانه تاریک و تنگ غم
هوش مصنوعی: از خورشید، شعلهای روشن کن تا درون دل که پر از غم و تاریکی است، روشنی بیفکنی.
رویم هر آنکه بدید بدانست حال من
کز چهره ام معاینه پیداست رنگ غم
هوش مصنوعی: هر کسی که به چهرهام نگاهی بیندازد، به آسانی میتواند حال و روز من را درک کند، چرا که غم در چهرهام به وضوح نمایان است.
بردار جام باده که در دست تو ای جلال
دریای شادی است چه باک از نهنگ غم
هوش مصنوعی: جام می را بردار که در دستان تو، ای جلال، دریای شادی وجود دارد؛ پس چه غم از نهنگ اندوه؟