شمارهٔ ۱۹۶
شکر است که سجّاده درافتاد ز دوشم
تا من نتوانم که دگر زهد فروشم
دل هر نفسم پند همی داد که هش دار
المنّة لِلّه که نه دل ماند و نه هوشم
زین پس من و رندی و سر کوی خرابات
وز هر که جهان پند دهندم ننیوشم
شیخم سخنی گفت و دلم زو ننیوشید
ساقی قدحی ده که به روی تو بنوشم
هرچند که پوشیده ام این دلق مرقّع
زنّار هوس می کندم از تو چه پوشم
هر صبح به مسجد چه نهم پای که هر شب
از میکده آرند سوی خانه به دوشم
غلغل به صف قدس درافتد چو درآید
در نیم شبان از در میخانه خروشم
آتش زندم اندر خم و خمخانه افلاک
بر خود چو خُم باده هر آن گه که بجوشم
ای زاهد شب خیز مده دردسرِ ما
کز یا رب تو خواب نیامد شب دوشم
وی چاکر سرحلقه رندان خرابات
من حلقه به گوشان ترا حلقه به گوشم
گویند که باز آی جلال از مَی و معشوق
تقدیر چو یاری ندهد هرزه چه کوشم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شکر است که سجّاده درافتاد ز دوشم
تا من نتوانم که دگر زهد فروشم
هوش مصنوعی: خوشحالم که بار سنگینی از دوش من افتاد و حالا نمیتوانم دوباره به زندگى پارسایى و دوری از لذات بپردازم.
دل هر نفسم پند همی داد که هش دار
المنّة لِلّه که نه دل ماند و نه هوشم
هوش مصنوعی: دل من هر بار به من میگوید که مراقب باش و به خدا پناه ببر، زیرا نه دلی باقی مانده و نه عقل سالم.
زین پس من و رندی و سر کوی خرابات
وز هر که جهان پند دهندم ننیوشم
هوش مصنوعی: از این پس تنها من و خوشگذرانی و مسیر پر از لذت را در پیش میگیرم و از هر کسی که در دنیا نصیحت کند، دیگر خود را بینیاز میدانم و به سخنانش توجه نمیکنم.
شیخم سخنی گفت و دلم زو ننیوشید
ساقی قدحی ده که به روی تو بنوشم
هوش مصنوعی: مربیام سخنی گفت و قلبم از آن بهرهمند نشد. ای ساقی، جامی به من بده تا به خاطر تو بنوشم.
هرچند که پوشیده ام این دلق مرقّع
زنّار هوس می کندم از تو چه پوشم
هوش مصنوعی: به رغم اینکه من این لباس پاره و رنگارنگ را بر تن دارم، هنوز قلبم به تمایل و میل به تو گرایش دارد. نمیدانم از تو چه چیزی باید بپوشم تا این حس را پنهان کنم.
هر صبح به مسجد چه نهم پای که هر شب
از میکده آرند سوی خانه به دوشم
هوش مصنوعی: هر روز صبح به مسجد میروم، ولی شبها از میکده به خانه در دوشم سنگینی میکنم.
غلغل به صف قدس درافتد چو درآید
در نیم شبان از در میخانه خروشم
هوش مصنوعی: زمانی که در شبهای نیمه تاریک، در میخانهها سر و صدا و غوغایی برپا میشود، مردم به صف میایستند و شوق و شور مقدس را در دل احساس میکنند.
آتش زندم اندر خم و خمخانه افلاک
بر خود چو خُم باده هر آن گه که بجوشم
هوش مصنوعی: در دل آسمان و زمین، شعلهای روشن دارم و همچون ظرفی پر از شراب، هرگاه که به جوش بیایم، انرژی و زندگی میافزایم.
ای زاهد شب خیز مده دردسرِ ما
کز یا رب تو خواب نیامد شب دوشم
هوش مصنوعی: ای زاهد شبزندهدار، ما را در مشکلاتمان گرفتار نکن، که شب گذشته من به خاطر تو خوابم نبرد.
وی چاکر سرحلقه رندان خرابات
من حلقه به گوشان ترا حلقه به گوشم
هوش مصنوعی: من خدمتگزار و از پیروان گروه رندان و اهل خوابگاه هستم. من خودم حلقهای به گوش دارم و تو نیز حلقهای به گوشان متعلق به این جمع داری.
گویند که باز آی جلال از مَی و معشوق
تقدیر چو یاری ندهد هرزه چه کوشم
هوش مصنوعی: میگویند که اگر جلال به دنیای شراب و عشق برگردی، وقتی که سرنوشت یار به تو کمک نکند، چه فایدهای دارد که تلاش کنی؟