گنجور

شمارهٔ ۱۹۱

در پایت اوفتادم ای دوست! دست گیرم
می کن بزرگی خود منگر که من حقیرم
ای شمع جمع خوبان! پروانه وار روزی
گرد سرت بگردم در پیش پات میرم
از دست چشم و زلفت پیش که داد خواهم؟
[این] می کشد به بندم [وان] می کشد به تیرم
خیز ای طبیب نادان! ترک معالجت کن
من درد عشق دارم درمان نمی پذیرم
چون کشته تو گردم گر بگذری به خاکم
از خاک سر برآرم تا دامنت بگیرم
ای دوستان! مجویید از بند او خلاصم
آزادم از دو عالم تا در کفش اسیرم
روی از تو برنچینم گر می کشی به تیغم
چشم از تو برندوزم گر می زنی به تیرم
من ترک او نگویم ور جان رَود درین سر
کز جان گزیر باشد وز دوست ناگزیرم
هر شب به خار و خارا غلتم ز درد دوری
وز شوق وصل گویی پهلوست بر حریرم
تا از جلال دوری دوری نکرد یک دم
نام تو از زبانم، یاد تو از ضمیرم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در پایت اوفتادم ای دوست! دست گیرم
می کن بزرگی خود منگر که من حقیرم
هوش مصنوعی: ای دوست، من به پای تو افتاده‌ام! مرا دریاب و به بزرگی‌ات توجه نکن که من انسان کوچکی هستم.
ای شمع جمع خوبان! پروانه وار روزی
گرد سرت بگردم در پیش پات میرم
هوش مصنوعی: ای شمع زیبایی‌ها! مثل پروانه‌ای گرد تو می‌چرخم و در برابر پاهایت جان می‌دهم.
از دست چشم و زلفت پیش که داد خواهم؟
[این] می کشد به بندم [وان] می کشد به تیرم
هوش مصنوعی: از دست زیبایی‌های چشمان و موهایت به چه کسی شکایت کنم؟ یکی مرا در بند عشق نگه می‌دارد و دیگری با تیر عشق به قلبم می‌زند.
خیز ای طبیب نادان! ترک معالجت کن
من درد عشق دارم درمان نمی پذیرم
هوش مصنوعی: ای پزشک نادان! بلند شو و از درمان من دست بردار، چون من درد عشق دارم و هیچ درمانی نمی‌پذیرم.
چون کشته تو گردم گر بگذری به خاکم
از خاک سر برآرم تا دامنت بگیرم
هوش مصنوعی: اگر به رویم قدم بگذاری و من به خاک بیفتم، از خاک برخاسته و دامن تو را خواهم گرفت.
ای دوستان! مجویید از بند او خلاصم
آزادم از دو عالم تا در کفش اسیرم
هوش مصنوعی: ای دوستان! من را از دست او نرسانید، چون من از همه چیز آزاد هستم، اما در دل این عشق همچنان اسیرم.
روی از تو برنچینم گر می کشی به تیغم
چشم از تو برندوزم گر می زنی به تیرم
هوش مصنوعی: اگر تو مرا با شمشیرت بکشانی، من روی خود را از تو برمی‌گردانم و اگر با تیر به من بزنی، چشمانم را از تو می‌دزدم.
من ترک او نگویم ور جان رَود درین سر
کز جان گزیر باشد وز دوست ناگزیرم
هوش مصنوعی: من هرگز او را نخواهم ترک کرد حتی اگر جانم هم بخواهد برود، چون نمی‌توانم از جانم جدا شوم و از دوستی دور شوم.
هر شب به خار و خارا غلتم ز درد دوری
وز شوق وصل گویی پهلوست بر حریرم
هوش مصنوعی: هر شب به خاطر درد فراق و علاقه‌ام به وصال، مانند خار و خارا در رنج و عذاب می‌غلتیدم و این احساس در من همچون نازک‌ترین پارچه حس می‌شود.
تا از جلال دوری دوری نکرد یک دم
نام تو از زبانم، یاد تو از ضمیرم
هوش مصنوعی: من هرگز از یاد تو غافل نمی‌شوم و لحظه‌ای نام تو از زبانم دور نمی‌شود و حضور تو همیشه در ذهنم باقی است.