گنجور

شمارهٔ ۱۹۰

بخت برگشت ز من تا تو برفتی ز برم
کی بود باز که چون بخت درآیی ز درم؟
پیش از این یک نفسم بی تو نمی رفت به سر
بعد ازین تا ز فراق تو چه آید به سرم
گفتم احوال دل خویش نگویم با کس
لیکن از بی خبری رفت به عالم خبرم
جان سپر ساخته ام ناوک مژگان ترا
تا همه خلق بدانند که من جان سپرم
بی گل روی تو چون غنچه دلم تنگ آمد
بیم آنست که بر خویش گریبان بدرم
سرو گفتم که به بالای تو ماند امروز
زهره ام نیست کزین شرم به بالا نگرم
دل خود می طلبم باز و یقین می دانم
که من از دست تو گر دل ببرم، جان نبرم
ترک دنیا کنم ار سوی خودم راه دهی
کو سر کوی تو تا من ز جهان در گذرم
تا خیال رخ خوب تو مرا در نظر است
می نیاید به حقیقت دو جهان در نظرم
سخت هجر تو اثر کرد و از آن می ترسم
که در اندوه فراق تو نماند اثرم
به صبوری نتوان کرد مداوای جلال
بِهی ام نیست که هر روز که آید بترم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بخت برگشت ز من تا تو برفتی ز برم
کی بود باز که چون بخت درآیی ز درم؟
هوش مصنوعی: من شانس و اقبال را از دست دادم، وقتی تو از کنارم رفتی. حالا کی می‌تواند دوباره شانس را به زندگی‌ام برگرداند، وقتی تو دیگر در کنارم نیستی؟
پیش از این یک نفسم بی تو نمی رفت به سر
بعد ازین تا ز فراق تو چه آید به سرم
هوش مصنوعی: قبل از این، بدون تو یک لحظه هم سر نمی‌کردم، اما حالا نمی‌دانم بعد از جدایی تو چه بر سرم خواهد آمد.
گفتم احوال دل خویش نگویم با کس
لیکن از بی خبری رفت به عالم خبرم
هوش مصنوعی: گفتم که حال دلم را با کسی بیان نکنم، اما از آنجا که دیگران از حال من بی‌خبر هستند، حال و احوالم به همه‌جا رسیده است.
جان سپر ساخته ام ناوک مژگان ترا
تا همه خلق بدانند که من جان سپرم
هوش مصنوعی: من برای چشمان تو جانم را به خطر انداخته‌ام تا همه بفهمند که چقدر به تو علاقه‌مندم.
بی گل روی تو چون غنچه دلم تنگ آمد
بیم آنست که بر خویش گریبان بدرم
هوش مصنوعی: بدون زیبایی تو، دل من مثل غنچه‌ای دچار تنگی شده است و نگرانم که بر اثر این حس، به خودم آسیب بزنم.
سرو گفتم که به بالای تو ماند امروز
زهره ام نیست کزین شرم به بالا نگرم
هوش مصنوعی: سرو را گفتم که امروز به زیبایی تو می‌ماند، اما من به خاطر شرمم نمی‌توانم به بالا نگاه کنم.
دل خود می طلبم باز و یقین می دانم
که من از دست تو گر دل ببرم، جان نبرم
هوش مصنوعی: می‌خواهم دوباره دل خود را به دست آورم و خوب می‌دانم که اگرچه از تو دل ببرم، جانم را از دست نخواهم داد.
ترک دنیا کنم ار سوی خودم راه دهی
کو سر کوی تو تا من ز جهان در گذرم
هوش مصنوعی: اگر راهی به سمت خودت به من نشان بدهی، از دنیا دست می‌کشم و به سراغ تو می‌روم تا از این جهان جدا شوم.
تا خیال رخ خوب تو مرا در نظر است
می نیاید به حقیقت دو جهان در نظرم
هوش مصنوعی: تا زمانی که تصویر زیبایی تو در ذهنم هست، هیچ چیز دیگری در دنیای واقعی برایم اهمیت ندارد.
سخت هجر تو اثر کرد و از آن می ترسم
که در اندوه فراق تو نماند اثرم
هوش مصنوعی: فراق و دوری تو به شدت بر من تاثیر گذاشته و از این می‌ترسم که در درد و اندوه جدایی‌ات، اثری از من باقی نماند.
به صبوری نتوان کرد مداوای جلال
بِهی ام نیست که هر روز که آید بترم
هوش مصنوعی: با صبر و حوصله نمی‌توانم به درمان عظمت و شکوه خود بپردازم، زیرا هر روز که می‌گذرد، احساس می‌کنم اوضاع بدتر می‌شود.