شمارهٔ ۱۸۹
گرچه غریق بحر مضایق چو لنگرم
آخر دلی وسیع چو بحری ست در برم
چون بحر اگر چه نیست به جز باد در کفم
از گوهر نسفته چو دریا توانگرم
من صافی اندرون و حریفان دور ما
خونم همی خورند به دستان که ساغرم
از سوز سینه دامن عودی آسمان
دود دلم گرفته تو گویی که مجمرم
چون تیغ اگر برهنه ام از جور روزگار
زانم زبان دراز که پاکیزه گوهرم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرچه غریق بحر مضایق چو لنگرم
آخر دلی وسیع چو بحری ست در برم
هوش مصنوعی: هرچند که در تنگناهای بحر زندگی غرق شدهام و مانند یک لنگر در حال غرق شدن هستم، اما در نهایت دلی بزرگ و وسیع دارم که مانند دریا مرا در بر میگیرد.
چون بحر اگر چه نیست به جز باد در کفم
از گوهر نسفته چو دریا توانگرم
هوش مصنوعی: هرچند که در دستم تنها باد است و گنجی از گوهر درون ندارم، اما مانند دریا ثروتمند و پرتوان هستم.
من صافی اندرون و حریفان دور ما
خونم همی خورند به دستان که ساغرم
هوش مصنوعی: من درون خود را پاک و صاف میبینم، اما دوستان و حریفان دور من در حال نوشیدن خون من هستند و این را با دستانشان انجام میدهند.
از سوز سینه دامن عودی آسمان
دود دلم گرفته تو گویی که مجمرم
هوش مصنوعی: از درد و سوزی که در دلم دارم، گویی مانند عود آسمان در حال دودی شدن هستم. انگار که من همان چراغی هستم که در حال سوختن و رها کردن دود هستم.
چون تیغ اگر برهنه ام از جور روزگار
زانم زبان دراز که پاکیزه گوهرم
هوش مصنوعی: اگر در برابر سختیها و ظلم روزگار بیپروا و جسور هستم، به این دلیل است که از درون انسانی با ارزش و درستکار هستم.