گنجور

شمارهٔ ۱۸۸

مرا دردی‌ست اندر دل، ولی گفتن نمی‌یارم
غم دُردانه‌ای دارم ولی سُفتن نمی‌یارم
بخواهم گفت حالم با طبیب خویشتن روزی
که در دل بیش ازین این درد بنهفتن نمی‌یارم
تو وصف حسن آن روی از من حیران چه می‌پرسی
ببین آشوب در عالم که من گفتن نمی‌یارم
از آن خاری که افکنده است هجران زیر پهلویم
خیالش نیک می‌داند که من خفتن نمی‌یارم
بر من تا نمی‌آید صبایی از سر کویش
دلم چون غنچه پرخون است و بشکفتن نمی‌یارم
چو اوقات جلال آشفته می‌دارد سر زلفش
چه شاید کرد با زلفش برآشفتن نمی‌یارم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا دردی‌ست اندر دل، ولی گفتن نمی‌یارم
غم دُردانه‌ای دارم ولی سُفتن نمی‌یارم
هوش مصنوعی: دلم پر از درد است، اما نمی‌توانم درباره‌اش صحبت کنم. دردی دارم که بسیار عمیق و بزرگ است، اما نمی‌توانم آن را بیان کنم.
بخواهم گفت حالم با طبیب خویشتن روزی
که در دل بیش ازین این درد بنهفتن نمی‌یارم
هوش مصنوعی: می‌خواهم بگویم حال من را به دکتر خودم، روزی که دیگر نتوانم این درد درونم را پنهان کنم.
تو وصف حسن آن روی از من حیران چه می‌پرسی
ببین آشوب در عالم که من گفتن نمی‌یارم
هوش مصنوعی: تو درباره زیبایی آن چهره از من سوال می‌کنی، اما ببین که چه آشوبی در دل من به‌وجود آمده است؛ طوری که حتی نمی‌توانم چیزی بگویم.
از آن خاری که افکنده است هجران زیر پهلویم
خیالش نیک می‌داند که من خفتن نمی‌یارم
هوش مصنوعی: از درد و رنجی که جدایی برای من به وجود آورده، او خوب می‌داند که من نمی‌توانم آرام بخوابم.
بر من تا نمی‌آید صبایی از سر کویش
دلم چون غنچه پرخون است و بشکفتن نمی‌یارم
هوش مصنوعی: وقتی که از آن مسیر خبری از صبح نمی‌شود، دلم مانند غنچه‌ای پر از درد است که نمی‌تواند باز شود.
چو اوقات جلال آشفته می‌دارد سر زلفش
چه شاید کرد با زلفش برآشفتن نمی‌یارم
هوش مصنوعی: وقتی زمانه به هم ریخته و نگران‌کننده است، نمی‌توانم با پریشانی موهای او همراهی کنم یا خودم را درگیر کنم.