شمارهٔ ۱۸۷
به جز ذکر لبت کاری ندارم
به یادت عمر شیرین می گذارم
چو چشم ناتوانت ناتوانم
چو زلف بی قرارت بی قرارم
ز دیده خون دل تا کی فشانم
ز مژگان سیل خون تا چند بارم
اگر روزی ببینی زاری من
کنی هم رحمتی بر حال زارم
اگر چه دشمن جان و دلی تو
ز جان و دل هنوزت دوست دارم
ز چشمم اختر افشانی عجب نیست
که شب تا روز اختر می شمارم
درین وادی که گرد از من برآید
مگر سوی تو باد آرد غبارم
اگر صد نوبت از پیشم برانی
به الطافت هنوز امّیدوارم
جلال خسته را دادی امیدی
کنون عمری ست تا در انتظارم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به جز ذکر لبت کاری ندارم
به یادت عمر شیرین می گذارم
هوش مصنوعی: من به غیر از یاد کردن تو کار دیگری ندارم و زندگیام را با یاد تو سپری میکنم.
چو چشم ناتوانت ناتوانم
چو زلف بی قرارت بی قرارم
هوش مصنوعی: چشم ناتوان تو، من را نیز ناتوان کرده است و بیقراری تو مانند زلفی است که آرام نمیگیرد و مرا هم بیقرار میسازد.
ز دیده خون دل تا کی فشانم
ز مژگان سیل خون تا چند بارم
هوش مصنوعی: از چه زمانی میتوانم اشکهای حسرت و اندوه را از چشمانم بریزم و با هر بار گریه، سیلی از خون را جاری کنم؟ تا کی باید این درد را تحمل کنم؟
اگر روزی ببینی زاری من
کنی هم رحمتی بر حال زارم
هوش مصنوعی: اگر روزی حال زار من را ببینی، از روی رحمتی به من کمک میکنی.
اگر چه دشمن جان و دلی تو
ز جان و دل هنوزت دوست دارم
هوش مصنوعی: هرچند که تو برایم مضر و تهدیدی هستی، هنوز هم از عمق وجودم تو را دوست دارم.
ز چشمم اختر افشانی عجب نیست
که شب تا روز اختر می شمارم
هوش مصنوعی: از چشمانم ستارهای میتابد، جای تعجب نیست که من شب و روز به شمارش ستارهها مشغولم.
درین وادی که گرد از من برآید
مگر سوی تو باد آرد غبارم
هوش مصنوعی: در این دیاری که گرد و غبار من از خودم برمیخیزد، تنها بادی میتواند آن را به سمت تو برساند.
اگر صد نوبت از پیشم برانی
به الطافت هنوز امّیدوارم
هوش مصنوعی: اگر صد بار هم مرا از خود برانی، به مهربانیات هنوز امیدوارم.
جلال خسته را دادی امیدی
کنون عمری ست تا در انتظارم
هوش مصنوعی: تو به جلال خسته امید و دلگرمی دادی، و حالا مدتی طولانی است که من در انتظار تو هستم.