گنجور

شمارهٔ ۱۷۶

دوش جان را در فضای کوی جانان یافتم
کوی او را از صفا جولانگه جان یافتم
بر سر آن کوی او نعره زنان چون جان خویش
جان مشتاقان جان را من فراوان یافتم
چون عروج عشق کردم در سماوات ضمیر
پای خود بر تارک گردون گردان یافتم
چون دل من در حریم کوی وصلت پا نهاد
اندر آن کو کفر و ایمان هر دو یکسان یافتم
دامن مطلوب چون بگرفت دست همّتم
هر دو عالم در یکی گوی گریبان یافتم
دوست برقع باز کرد و من بدیدم روی او
حسن او را ماورای وصف انسان یافتم
گرچه راه او سراسر خار اندر خار بود
عارض او را گلستان در گلستان یافتم
جامی از دستش بنوشیدم چنان از خود شدم
خویش را در بی خودی خویش پنهان یافتم
ای که دایم طالب داروی دردی از طبیب
ترک دارو کن که دردش عین درمان یافتم
با وجود سر ترا سامان نباشد، زانکه من
چون قدم بر سر زدم آنگاه سامان یافتم
ای جلال! از کان دل جوهر چه می جویی که من
قیمتی جوهر که جستم اندر آن کان یافتم
تو کلید گنج را در آستین خویش جوی
کآنچه من می‌جستم اندر زیر دامان یافتم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش جان را در فضای کوی جانان یافتم
کوی او را از صفا جولانگه جان یافتم
هوش مصنوعی: دیشب روح خود را در فضای محبوبم پیدا کردم و در حقیقت با پاکی و صفای آنجا، حس زندگی را به طور کامل تجربه کردم.
بر سر آن کوی او نعره زنان چون جان خویش
جان مشتاقان جان را من فراوان یافتم
هوش مصنوعی: در آن خیابان، با صدای بلند از عشق او فریاد زدم و مانند جان خود، برای جان‌های مشتاق او, احساس عمیق و زیادی را یافتم.
چون عروج عشق کردم در سماوات ضمیر
پای خود بر تارک گردون گردان یافتم
هوش مصنوعی: وقتی به اوج عشق رسیدم و به آسمان‌های درونم پرواز کردم، پاهایم را بر بالای کره زمین یافتم.
چون دل من در حریم کوی وصلت پا نهاد
اندر آن کو کفر و ایمان هر دو یکسان یافتم
هوش مصنوعی: وقتی دل من به محل ملاقات تو قدم گذاشت، در آنجا مشاهده کردم که کفر و ایمان هر دو به یک اندازه اهمیت دارند.
دامن مطلوب چون بگرفت دست همّتم
هر دو عالم در یکی گوی گریبان یافتم
هوش مصنوعی: وقتی که به هدفم رسیدم و موفقیت را در آغوش گرفتم، احساس کردم که تمام جهانی که آرزوش را داشتم، در دستان من قرار دارد.
دوست برقع باز کرد و من بدیدم روی او
حسن او را ماورای وصف انسان یافتم
هوش مصنوعی: دوست حجاب خود را کنار زد و من چهره‌اش را دیدم. زیبایی او را فراتر از توصیف یک انسان یافتم.
گرچه راه او سراسر خار اندر خار بود
عارض او را گلستان در گلستان یافتم
هوش مصنوعی: با اینکه مسیر او پر از درد و مشکل بود، اما من زیبایی و شادی او را چون باغی پر از گل یافتم.
جامی از دستش بنوشیدم چنان از خود شدم
خویش را در بی خودی خویش پنهان یافتم
هوش مصنوعی: از او جامی نوشیدم و چنان غرق در خود شدم که در حالت بی‌خودی، خود واقعی‌ام را پیدا کردم.
ای که دایم طالب داروی دردی از طبیب
ترک دارو کن که دردش عین درمان یافتم
هوش مصنوعی: ای کسی که همیشه در پی پیدا کردن دارویی برای درد خود هستی، بهتر است از پزشک دارو نخواهی، زیرا من فهمیدم که خود این درد می‌تواند همان درمان باشد.
با وجود سر ترا سامان نباشد، زانکه من
چون قدم بر سر زدم آنگاه سامان یافتم
هوش مصنوعی: با وجود اینکه سر من به‌هم ریخته است، اما وقتی که بر آن پا گذاشتم، اوضاع من چنان خوب شد که من به آرامش رسیدم.
ای جلال! از کان دل جوهر چه می جویی که من
قیمتی جوهر که جستم اندر آن کان یافتم
هوش مصنوعی: ای جلال! برای چه در دل من به دنبال گوهری هستی؟ من آن گوهر قیمتی را که در دل تو پیدا کردم، در آن معدن یاخته‌ام.
تو کلید گنج را در آستین خویش جوی
کآنچه من می‌جستم اندر زیر دامان یافتم
هوش مصنوعی: به دنبال گنج و ثروت در دنیای بیرون نگرد، زیرا آنچه که من در تلاش برای یافتن آن بودم، در درون خودم و در وجودم پیدا کردم.