گنجور

شمارهٔ ۱۷۴

در میان موج بحری بیکران افتاده‌ام
موج بحر بیکران را در میان افتاده‌ام
منزلم بالای نُه چرخ است و من بر سطح خاک
زان همی‌نالم که از نُه نردبان افتاده‌ام
با همه رنج و بلایی در میان بنشسته‌ام
وز همه کام و مرادی بر کران افتاده‌ام
طایر قدسم ولی با خاکیان بنشسته‌ام
گوهری پاکم ولی در خاکدان افتاده‌ام
چون زمین سفلی نِیَم اصلم ز خاک سفله نیست
گوهری علوی منم کز آسمان افتاده‌ام
از ضعیفی در نمی‌یابم وجود خویش را
بلکه از هستی خویش اندر گمان افتاده‌ام
هرکه را جانی‌ست با جانانی اندر خلوتی‌ست
این مذلّت بین که من بر آستان افتاده‌ام
از مذلّت روز و شب با خاک راهم هم‌رکیب
گرچه با گردون به همّت هم‌عنان افتاده‌ام
خلق گویندم که در هجران چه می‌نالی جلال!
بلبلی مستم که دور از گلستان افتاده‌ام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در میان موج بحری بیکران افتاده‌ام
موج بحر بیکران را در میان افتاده‌ام
هوش مصنوعی: من در وسط یک دریاى وسیع و بی‌نهایت به تلاطم افتاده‌ام، گویی خودم همان موج این دریا هستم.
منزلم بالای نُه چرخ است و من بر سطح خاک
زان همی‌نالم که از نُه نردبان افتاده‌ام
هوش مصنوعی: من در خانه‌ای زندگی می‌کنم که بسیار بالاست و از طرفی، بر روی زمین هستم و از این وضعیت ناراحتم که انگار از چندین نردبان پایین افتاده‌ام.
با همه رنج و بلایی در میان بنشسته‌ام
وز همه کام و مرادی بر کران افتاده‌ام
هوش مصنوعی: من با وجود تمام درد و زحمت‌ها در اینجا نشسته‌ام و از تمام آرزوها و خواسته‌هایم به دور افتاده‌ام.
طایر قدسم ولی با خاکیان بنشسته‌ام
گوهری پاکم ولی در خاکدان افتاده‌ام
هوش مصنوعی: پرنده‌ای ملکوتی هستم، اما در کنار انسان‌های دنیوی نشسته‌ام. گوهری خالص و باارزش هستم، اما در گودال خاکی افتاده‌ام.
چون زمین سفلی نِیَم اصلم ز خاک سفله نیست
گوهری علوی منم کز آسمان افتاده‌ام
هوش مصنوعی: من از دنیای پایین و مادی نیستم، بلکه از جنس نور و اصل بلندی هستم که به زمین افتاده‌ام.
از ضعیفی در نمی‌یابم وجود خویش را
بلکه از هستی خویش اندر گمان افتاده‌ام
هوش مصنوعی: من از ضعف خودم پی به وجودم نمی‌برم، بلکه به خاطر وجودم در دچار تردید شده‌ام.
هرکه را جانی‌ست با جانانی اندر خلوتی‌ست
این مذلّت بین که من بر آستان افتاده‌ام
هوش مصنوعی: هر کسی که روحی دارد، در تنهایی خود با محبوبش ارتباط دارد. اما من در این وضعیت تحقیرآمیز بر درگاه او افتاده‌ام.
از مذلّت روز و شب با خاک راهم هم‌رکیب
گرچه با گردون به همّت هم‌عنان افتاده‌ام
هوش مصنوعی: من در کنار خاک روز و شب زندگی‌ام را سپری می‌کنم و با وجود اینکه در تلاش و کوشش در کنار آسمان قرار گرفته‌ام، همچنان در ذلت و حقارت باقی مانده‌ام.
خلق گویندم که در هجران چه می‌نالی جلال!
بلبلی مستم که دور از گلستان افتاده‌ام
هوش مصنوعی: مردم از من می‌پرسند که در جدایی چه مشکلی دارم، جلال! من مانند بلبل هستم که به دلیل دوری از گلستان در حال ناله و اندوه‌ام.