گنجور

شمارهٔ ۱۷۲

ای به ما نزدیک همچون جان و دور از ما چو دل
کرده‌ام از شوق لعلت دیده را دریا چو دل
تو دل و جان منی بی‌تو نشاید زیستن
یا چو جان خواهم که باشی در بر من یا چو دل
بند زلفت برگشودی شد دلم پیدا در او
لعل لب بگشا ز هم تا جان شود پیدا چو دل
تو به نزد ما عزیز و آشنایی همچو جان
ما به نزدیک تو خواریم و غریب‌آسا چو دل
جان به جایی ماند و دل جایی و من جای دگر
دل چو من تنها ز جان و جان ز من تنها چو دل
سرمه کش چشم مرا از خاک پایت ورنه من
عالمی پرخون کنم از چشم خون‌پالا چو دل
قطره خون است لعلت من خیالش را از آن
کرده‌ام در اندرون سینه خود جا چو دل
ای جلال! از سر برون کن آرزوی زلف او
تا به کی باشی ازین سان بسته سودا چو دل

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای به ما نزدیک همچون جان و دور از ما چو دل
کرده‌ام از شوق لعلت دیده را دریا چو دل
هوش مصنوعی: ای تو که همچون جان به ما نزدیک هستی و در عین حال از ما دور مثل دل، من از شوق لعل تو، چشمانم را به دریا مانند دل کرده‌ام.
تو دل و جان منی بی‌تو نشاید زیستن
یا چو جان خواهم که باشی در بر من یا چو دل
هوش مصنوعی: تو تمام وجود من هستی و بدون تو زندگی کردن برایم ممکن نیست. یا باید در کنارم باشی، یا مانند قلبم برایم ارزشمندی.
بند زلفت برگشودی شد دلم پیدا در او
لعل لب بگشا ز هم تا جان شود پیدا چو دل
هوش مصنوعی: زمانی که بخشی از زلف تو را رها کردی، دل من در آن پیدا شد. لب‌های زیبا را بگشایید تا جان نیز همچون دل، نمایان شود.
تو به نزد ما عزیز و آشنایی همچو جان
ما به نزدیک تو خواریم و غریب‌آسا چو دل
هوش مصنوعی: تو در نزد ما عزیز و محبوبی، اما ما در نزد تو همچون جان تو کم‌ارزش و غریب هستیم.
جان به جایی ماند و دل جایی و من جای دگر
دل چو من تنها ز جان و جان ز من تنها چو دل
هوش مصنوعی: روح من در مکانی و دل من در جای دیگری است و من در جایی دیگر قرار دارم. دل من که مانند من تنهاست، از جانم جداست و جان من نیز از دل من جدا و تنهاست.
سرمه کش چشم مرا از خاک پایت ورنه من
عالمی پرخون کنم از چشم خون‌پالا چو دل
هوش مصنوعی: اگر سایه ی نگاهت بر چشمم بیفتد، می‌توانم از عشق و احساسات عمیق‌ام چشمی پر از اشک و درد ایجاد کنم و به خاطر تو به عالمی پر از غم و اندوه تبدیل شوم.
قطره خون است لعلت من خیالش را از آن
کرده‌ام در اندرون سینه خود جا چو دل
هوش مصنوعی: این بیت به بیان احساسی عمیق و درد درونی پرداخته است. شاعر می‌گوید که تصور محبوبش برای او به مانند قطره‌ای خون شده است و این تصور به قدری در دل و درون او جا گرفته که نمی‌تواند از آن رها شود. این احساس نه تنها نشان‌دهنده عشق و وابستگی عاطفی اوست، بلکه از عمق درد و رنجی که ناشی از این عشق است نیز حکایت می‌کند.
ای جلال! از سر برون کن آرزوی زلف او
تا به کی باشی ازین سان بسته سودا چو دل
هوش مصنوعی: ای جلال! آرزوی زلف او را از ذهن خود بیرون کن؛ تا کی می‌خواهی مانند دل، اسیر این خیال و آرزو باشی؟

حاشیه ها

1400/04/26 16:06
ho۳ein۰۲۱

ای به ما نزدیک همچون جان و دور از ما چو دل

کرده ام از شوق لعلت دیده را دریا چو دل

بسیار زیبا و خواندنی