شمارهٔ ۱۶۹
ز بس که در نظر آمد مرا خیال خیال
وصال دوست گمان می برد وصال خیال
من ضعیف میانت چو در خیال آرم
بود عیان که خیالی ست در خیال خیال
در آرزوی دهانت دلم چنان تنگ است
که جای فکر در او نیست یا مجال خیال
چو روی مالِ خیالت به خون چشم تر است
به خون دیده بشویم روی مال خیال
خیال گفت بپیچ از تن چو مویت
من آن نِیَم که بپیچم سر از مثال خیال
رخ تو هست به چشمم خیال صورت جان
دهان نقطه موهوم گفت خال خیال
قدم ز شوق دو ابروت هر که دید چه گفت
زهی خیال هلال و خهی هلال خیال
خیال بین که مرا هست بر نهالی درد
که بر دهد قد سرو توام نهال خیال
ز حُسن تست خیال مرا هزاران وجه
که از خیال جمالت بود جمال خیال
چه حال شد که خیالت نمی دهد تشریف
شدم خیالی و بنگر که چیست حال خیال
به پرده رفت ز شرم آن خیال یار که گفت
ببین خیال جلال و نگر جلال خیال
همه جلال خیال است در خیال جلال
اگر خیال کمال است در کمال خیال
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز بس که در نظر آمد مرا خیال خیال
وصال دوست گمان می برد وصال خیال
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه به اندازه زیاد در ذهن من تصویر وصال دوست شکل گرفته، گمان میبرم که خود وصال است، حتی اگر فقط خیال باشد.
من ضعیف میانت چو در خیال آرم
بود عیان که خیالی ست در خیال خیال
هوش مصنوعی: من در نظر تو ضعیف و ناتوان هستم، اما وقتی به خیال و تصور میروم، میبینم که تمام آنچه میبینم فقط یک خیال است در دنیای خیالات.
در آرزوی دهانت دلم چنان تنگ است
که جای فکر در او نیست یا مجال خیال
هوش مصنوعی: دل من به شدت مشتاق لبهای توست، به طوری که هیچ طوری برای تفکر یا خیال پردازی باقی نمانده است.
چو روی مالِ خیالت به خون چشم تر است
به خون دیده بشویم روی مال خیال
هوش مصنوعی: وقتی که زیباییهای خیالت در ذهنم میدرخشد، چشمانم پر از اشک میشود. بیایید با این اشکها، زیباییهای خیال را بشوییم و واضحتر ببینیم.
خیال گفت بپیچ از تن چو مویت
من آن نِیَم که بپیچم سر از مثال خیال
هوش مصنوعی: تصور میگوید که مانند موی تو، خود را از جسم دور کن. من شبیه نَی هستم که میتوانم سر خود را از تصویر خیالت جدا کنم.
رخ تو هست به چشمم خیال صورت جان
دهان نقطه موهوم گفت خال خیال
هوش مصنوعی: عکس چهرهات در چشمانم به گونهای است که جان تازهای به وجودم میبخشد و آن نقطهی نامشخصی که در لبانت است، همان خال خیال را به یادم میآورد.
قدم ز شوق دو ابروت هر که دید چه گفت
زهی خیال هلال و خهی هلال خیال
هوش مصنوعی: هر کس که از شوق ابروهای تو قدمی برداشت، چه چیزی گفت؟ وای بر خیال هلال و زیبایی خیال هلال.
خیال بین که مرا هست بر نهالی درد
که بر دهد قد سرو توام نهال خیال
هوش مصنوعی: به تصورات خود توجه کن که من در دل دردی دارم، دردی که مانند درختی است که قد و قامت تو را به یاد میآورد.
ز حُسن تست خیال مرا هزاران وجه
که از خیال جمالت بود جمال خیال
هوش مصنوعی: زیبایی تو، ذهن من را پر از هزاران تصورات کرده است و زیبایی تصوراتم از زیبایی خودت نشأت میگیرد.
چه حال شد که خیالت نمی دهد تشریف
شدم خیالی و بنگر که چیست حال خیال
هوش مصنوعی: دیگر چطور شده که فکر تو آرامم نمیدهد؟ به خود بیا و ببین حالتِ فکر چگونه است.
به پرده رفت ز شرم آن خیال یار که گفت
ببین خیال جلال و نگر جلال خیال
هوش مصنوعی: به خاطر شرم آن تصور معشوق، پردهای بر روی خود کشید. او گفت که به زیبایی و شکوه نگاهی بینداز و به جلوههای جذاب آن فکر کن.
همه جلال خیال است در خیال جلال
اگر خیال کمال است در کمال خیال
هوش مصنوعی: تمام زیبایی و شکوه، تنها یک تصور است و اگر تصوری از کمال وجود داشته باشد، آن نیز جزئی از همان زیبایی است.