شمارهٔ ۱۶۶
ای ز دوری رخت جامه صبرم شده چاک
شخص عقلم شده در چنگ هوای تو هلاک
در دو عالم اگرم هیچ نباشد سهل است
چون تو هستی اگرم هیچ دگر نیست چه باک
ماه دیگر ز خجالت نزند خرگه حسن
کز فروغ رخ تو خیمه زند بر افلاک
دست از دامن عشق تو ندارم هرگز
ور زند دست اجل دامن عمرم را چاک
طرب و عشق نیامد ز من این هر دو برفت
که مرا بود دلی خسته و جانی غمناک
بر محک غم عشقت همه دلها قلبند
زان که یک دل چو دل خویش نمی بینم پاک
آه کاندر دل شوریده چه حسرت ماند
گر برد آرزوی روی تو با خویش به خاک
چون ز خورشید رخت چشم خرد حیران ماند
کی تواند که کند دیده ز همّت ادراک
کرد از غیر تو خالی دل پردرد جلال
بر گذرگاه تو حاشا که بماند خاشاک
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ز دوری رخت جامه صبرم شده چاک
شخص عقلم شده در چنگ هوای تو هلاک
هوش مصنوعی: ای محبوب، به خاطر دوری تو صبر و شکیباییام به تکههای کوچک تقسیم شده است و عقل و هوش من در دستان عشق و هوس تو در حال نابودی است.
در دو عالم اگرم هیچ نباشد سهل است
چون تو هستی اگرم هیچ دگر نیست چه باک
هوش مصنوعی: اگر در این دو جهان چیزی وجود نداشته باشد، مهم نیست؛ چون تو (محبوب) هستی و اگر هیچ چیز دیگری هم نباشد، نگران نباشیم.
ماه دیگر ز خجالت نزند خرگه حسن
کز فروغ رخ تو خیمه زند بر افلاک
هوش مصنوعی: ماه دیگر از شرم خود را پنهان نکند، زیرا که زیبایی تو همچون نور، بر آسمان میزند و سایهاش را بر همهجا میافکند.
دست از دامن عشق تو ندارم هرگز
ور زند دست اجل دامن عمرم را چاک
هوش مصنوعی: هرگز از عشق تو دست نخواهند کشید، حتی اگر سرنوشت، زندگیام را از من بگیرد.
طرب و عشق نیامد ز من این هر دو برفت
که مرا بود دلی خسته و جانی غمناک
هوش مصنوعی: شادی و عشق از من دور شدند، زیرا دلم خسته و جانم پر از غم است.
بر محک غم عشقت همه دلها قلبند
زان که یک دل چو دل خویش نمی بینم پاک
هوش مصنوعی: تمام دلها تحت فشار غم عشق تو هستند، زیرا من هیچ دلی را پاکتر از دل خودم نمیبینم.
آه کاندر دل شوریده چه حسرت ماند
گر برد آرزوی روی تو با خویش به خاک
هوش مصنوعی: در دل آشفتهام چه آرزوهایی باقی مانده است اگر آرزوی دیدن روی تو به خاک برود.
چون ز خورشید رخت چشم خرد حیران ماند
کی تواند که کند دیده ز همّت ادراک
هوش مصنوعی: زمانی که چهره خورشید به رخ میکشد، چشمهای خرد و دانا دچار شگفتی و ناباوری میشوند. در این حالت، چگونه ممکن است که چشم توانایی درک و شناخت واقعیات را داشته باشد؟
کرد از غیر تو خالی دل پردرد جلال
بر گذرگاه تو حاشا که بماند خاشاک
هوش مصنوعی: دل پر درد من از هر چیز دیگری خالی است و فقط وجود تو را در خود میبیند. در راه تو، هر چیزی که بیاهمیت و بیارزش باشد، جایی نخواهد داشت.