گنجور

شمارهٔ ۱۶

این چه شمع است که در مجلس مستان برپاست
وین چه شور است که از باده پرستان برخاست
این چه نور است که اندیشه در او حیران است
آن نه روی است که آن آینه لطف خداست
دی به سودای تو در باغ گذر می کردم
راستی سرو به بالای تو می ماند راست
من و پروانه اگر چند در آتش باشیم
کار پروانه که از شمع جدا نیست جداست
گرچه از زلف توام شام بلا روی نمود
هم ز حسنش اثر صبح سعادت پیداست
کی به دست من درویش فتد خاک رهت
زان که یک ذرّه از آن ملک دو دنیاش بهاست
برود جان جلال از تن و عشقت نرود
تازه آن گلبن عشقی که چنین پابرجاست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این چه شمع است که در مجلس مستان برپاست
وین چه شور است که از باده پرستان برخاست
هوش مصنوعی: این چه شمعی است که در محفل خوشی‌ها روشن است و این چه شوری است که از نوشیدنی‌نوشان به وجود آمده؟
این چه نور است که اندیشه در او حیران است
آن نه روی است که آن آینه لطف خداست
هوش مصنوعی: اینچه نوری است که فکر را گیج کرده است؟ این نور، نه یک چهره است، بلکه نشانه‌ای از رحمت خداوند است.
دی به سودای تو در باغ گذر می کردم
راستی سرو به بالای تو می ماند راست
هوش مصنوعی: در روزی که برای دیدن تو به باغ می‌رفتم، واقعاً می‌دیدم که سرو بلند و زیبایی که در بالای توست، بسیار ایستاده و راست و سرپا باقی مانده است.
من و پروانه اگر چند در آتش باشیم
کار پروانه که از شمع جدا نیست جداست
هوش مصنوعی: اگر من و پروانه هر چند در آتش باشیم، اما کار پروانه که از شمع جدا نمی‌شود، با هم متفاوت است.
گرچه از زلف توام شام بلا روی نمود
هم ز حسنش اثر صبح سعادت پیداست
هوش مصنوعی: هرچند که از زلف تو، شب‌های سخت و دشواری نمایان می‌شود، اما از زیبایی‌ات نشانه‌هایی از صبح و خوشبختی به چشم می‌خورد.
کی به دست من درویش فتد خاک رهت
زان که یک ذرّه از آن ملک دو دنیاش بهاست
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توانم خاک راه تو را به دست آورم، زیرا حتی یک ذره از آن خاک ارزش دو دنیا را دارد.
برود جان جلال از تن و عشقت نرود
تازه آن گلبن عشقی که چنین پابرجاست
هوش مصنوعی: اگر جانم از بدنم برود، عشق تو از من نخواهد رفت؛ چنانکه آن باغ عشق همچنان برقرار خواهد ماند.