گنجور

شمارهٔ ۱۵۱

می دهم جان ز پی لعل زمرّد پوشش
گرچه حاصل نشود کام به سعی و کوشش
چشم مستش که به هر غمزه بریزد خونی
گو بخور خون من خسته که بادا نوشش
تا چه لطف است، در آن شکل و شمایل که شده ست
دیده حیران و خرد واله و جان مدهوشش
تو سکون از دل سودازده من مَطَلب
کاین نه دیگی ست که هرگز بنشیند جوشش
غمزه اش هر نفسی خون دلم می ریزد
باز جان می دهدم لعل لب خاموشش
باچنین صورت زیبا و قد و خد که تراست
گر ملک پیش تو آید ببری از هوشش
دیگرش پند کسان جای نگیرد در گوش
هر که آکنده شد از پنبه غفلت گوشش
سر که دارم چو به پای تو فدا خواهد شد
من دلسوخته تا چند کشم بر دوشش
ای جلال! ار سر زلفش به کف آری روزی
یک سر موی به ملک دو جهان مفروشش

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می دهم جان ز پی لعل زمرّد پوشش
گرچه حاصل نشود کام به سعی و کوشش
هوش مصنوعی: من جانم را برای به دست آوردن گوهر قیمتی که با لباس زمرّد پوشیده شده، فدا می‌کنم، هرچند که ممکن است به نتیجه نرساند و تلاش‌هایم بی‌ثمر بماند.
چشم مستش که به هر غمزه بریزد خونی
گو بخور خون من خسته که بادا نوشش
هوش مصنوعی: چشم زیبای او با هر نگاهی، دل را به درد می‌آورد و اشک برمی‌ریزد. به او بگو که از خون دل من بنوش، زیرا ممکن است این خون، حس شیرینی به او بدهد.
تا چه لطف است، در آن شکل و شمایل که شده ست
دیده حیران و خرد واله و جان مدهوشش
هوش مصنوعی: تا چه اندازه زیبایی و لطف در آن چهره و ظاهری وجود دارد که دیده را حیران و عقل را شگفت‌زده کرده و جان را به وجد آورده است.
تو سکون از دل سودازده من مَطَلب
کاین نه دیگی ست که هرگز بنشیند جوشش
هوش مصنوعی: تو از دل پر از سودا و آشفتگی من انتظار آرامش نداشته باش، زیرا این دل همچنان در حال جوش و جوشش است و هرگز آرام نمی‌گیرد.
غمزه اش هر نفسی خون دلم می ریزد
باز جان می دهدم لعل لب خاموشش
هوش مصنوعی: هر بار که او با چشمان迷انی خود نگاهی می‌اندازد، دل من را به درد می‌آورد و در عین حال به خاطر لب‌های خاموشش، باز هم جانم را فدای او می‌کنم.
باچنین صورت زیبا و قد و خد که تراست
گر ملک پیش تو آید ببری از هوشش
هوش مصنوعی: با این چهره زیبا و قامت دل‌فریب که تو داری، اگر ملک هم پیشت بیاید، از هوش و حواسش خارج می‌شود.
دیگرش پند کسان جای نگیرد در گوش
هر که آکنده شد از پنبه غفلت گوشش
هوش مصنوعی: دیگر حرف‌های دیگران بر او اثر نخواهد گذاشت، چون کسی که در غفلت غرق شده، گوشش پر از پنبه است و نمی‌تواند بشنود.
سر که دارم چو به پای تو فدا خواهد شد
من دلسوخته تا چند کشم بر دوشش
هوش مصنوعی: من وقتی که سرم را بابت تو فدای عشق می‌کنم، آیا این دلسوخته تا چه زمانی باید بار این عشق را بر دوش بکشد؟
ای جلال! ار سر زلفش به کف آری روزی
یک سر موی به ملک دو جهان مفروشش
هوش مصنوعی: ای بزرگی! اگر روزی بتوانی سر زلف او را به دست بگیری، یک تار موی او را در دو جهان می‌فروشی.