گنجور

شمارهٔ ۷۸۵

ای تو چون محمود و من در بندگی همچون ایاز
بی نیاز از خلق و خلقی را به دیدارت نیاز
ای صبا با زلف یارم چند بازی کز حسد
سوختم بازی رها کن بیش ازین با او مباز
هر که را افتاد بر محراب ابروی تو چشم
کافرست ار پیش محرابت نیاید در نماز
در میان بندگانت بنده ای بیچاره ام
سایه ی رحمت مگیر از بنده بیچاره باز
گفته بودی کار مسکینان بسازم بعد ازین
نیست مسکین تر ز من کار من مسکین بساز
می زنم بر روی چون زر سکّه ی سیماب اشک
تا تنم در بوته ی مهر تو آید در گداز
سرو ناز از رشک آن قامت قیامت می کند
یک زمان بخرام تا از پا درآید سرو ناز
از نیاز من حذر کن گاه گاه ای نازنین
جانم از نازت به جان آمد مکن زین بیش ناز
گرچه باز از جور چرخ نامساعد شد زبون
جان نیارد برد گنجشک ضعیف از چنگ باز
تا جهان بودست احوال جهان را لازمست
هر فرازی را نشیب و هر نشیبی را فراز

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای تو چون محمود و من در بندگی همچون ایاز
بی نیاز از خلق و خلقی را به دیدارت نیاز
هوش مصنوعی: ای تو مانند محمود و من در مقام بندگی مانند ایاز، بی‌نیاز از دیگران و دیگران به دیدارت محتاج‌اند.
ای صبا با زلف یارم چند بازی کز حسد
سوختم بازی رها کن بیش ازین با او مباز
هوش مصنوعی: ای باد صبا، با موهای محبوبم کمی بازی کن. زیرا از حسد سوختم و این بازی را رها کن، بیشتر از این با او نجنگ.
هر که را افتاد بر محراب ابروی تو چشم
کافرست ار پیش محرابت نیاید در نماز
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی ابروهای تو را ببیند، چشمانش مانند چشمان کافران خواهد بود، اگر نتواند در برابر زیبایی تو و در مقام عبادت حاضر شود.
در میان بندگانت بنده ای بیچاره ام
سایه ی رحمت مگیر از بنده بیچاره باز
هوش مصنوعی: من در میان بندگانت بنده ای بیچاره هستم، از سایه رحمتت، مرا محروم نکن.
گفته بودی کار مسکینان بسازم بعد ازین
نیست مسکین تر ز من کار من مسکین بساز
هوش مصنوعی: تو گفته بودی که بعد از این به کار مسکینان رسیدگی کنم، اما حالا دیگر کسی نیست که از من مسکین‌تر باشد. پس کاری که باید انجام دهم، خودم هستم که نیازمند کمک هستم.
می زنم بر روی چون زر سکّه ی سیماب اشک
تا تنم در بوته ی مهر تو آید در گداز
هوش مصنوعی: من بر روی چهره‌ام، مانند سکه‌ای از جنس نقره، اشک می‌زنم تا تنم در داغی از عشق تو ذوب شود.
سرو ناز از رشک آن قامت قیامت می کند
یک زمان بخرام تا از پا درآید سرو ناز
هوش مصنوعی: سرو زیبایی به خاطر قامت دلربای او حسادت می‌کند. لحظه‌ای بیفت تا او نیز بتواند از زیبایی این قیامت‌وار به زمین بیفتد و خسته شود.
از نیاز من حذر کن گاه گاه ای نازنین
جانم از نازت به جان آمد مکن زین بیش ناز
هوش مصنوعی: از من که نیازمند توام دوری کن، ای عزیزم. جانم به خاطر ناز تو به تنگ آمده است، بیشتر از این ناز نکن.
گرچه باز از جور چرخ نامساعد شد زبون
جان نیارد برد گنجشک ضعیف از چنگ باز
هوش مصنوعی: هرچند که به دلیل ظلم و غباری که سرنوشت بر انسان تحمیل کرده، روح انسان نمی‌تواند از این وضعیت رنج‌آور فرار کند، اما حتی یک گنجشک ضعیف هم نمی‌تواند در چنگال یک باز قوی بماند.
تا جهان بودست احوال جهان را لازمست
هر فرازی را نشیب و هر نشیبی را فراز
هوش مصنوعی: هر زمانی که این دنیا وجود داشته، ویژگی‌های آن نیز لازم و ضروری است. هر بلندی، پایینی دارد و هر پایینی، بلندی.