گنجور

شمارهٔ ۷۷۶

کیست به عالم مرا غیر غمت دستگیر
ای بت نامهربان هان ز غمم دستگیر
ای تو خداوند و ما از دل و جان چاکرت
هم نظر مرحمت باز مگیر از فقیر
گر بکشی بنده‌ام ور ننوازی غمین
چاره بجز صبر نیست کز تو ندارم گزیر
روی تو برگ سمن بوی تو مشک ختن
قد تو سرو چمن سایه ز ما برمگیر
باد سحر گوییا می‌وزد از کوی دوست
زآنکه جهان مست شد باز ز بوی عبیر
ای دل مسکین برو بر سر کوی وفا
روی مگردان ز کس گر بزنندت به تیر
گفت خِرَد ترک کن عشقِ بتان، چون کنم؟
کرد به لطف آن صنم جان جهانی اسیر
در غم هجران او صبر و دل من کجا
چون بشکیبد مرا دیده از آن بی نظیر
صبر مفرما مرا در غم هجران او
چون کند آخر بگو طفل صبوری ز شیر
هست بسی خوبروی در همه آفاق لیک
کس نبود در جهان چون بت من دلپذیر
کعبه‌ی جان و جهان در طلب وصل تو
خار مغیلان بود پای دلم را حریر

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کیست به عالم مرا غیر غمت دستگیر
ای بت نامهربان هان ز غمم دستگیر
هوش مصنوعی: کیست که در این دنیا به جز تو، دلسوز و یاری‌ام باشد، ای معشوق بی‌رحم! ناگفته نماند که از غم و اندوهم کمکم کن.
ای تو خداوند و ما از دل و جان چاکرت
هم نظر مرحمت باز مگیر از فقیر
هوش مصنوعی: ای محبوب من، تو که پروردگار هستی و ما با تمام وجود خود خدمتگزار تو هستیم، لطف خود را از فقیران دریغ مکن.
گر بکشی بنده‌ام ور ننوازی غمین
چاره بجز صبر نیست کز تو ندارم گزیر
هوش مصنوعی: اگر مرا بکشید یا نوازش نکنید، چیزی جز صبر ندارم، زیرا از شما راهی برای فرار ندارم.
روی تو برگ سمن بوی تو مشک ختن
قد تو سرو چمن سایه ز ما برمگیر
هوش مصنوعی: زیبایی تو مانند برگ سمن است و عطر تو مانند مشک ختن. قامت تو همچون سرو در باغ است، پس سایه‌ات را از من دور مکن.
باد سحر گوییا می‌وزد از کوی دوست
زآنکه جهان مست شد باز ز بوی عبیر
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد باد صبحگاه از سوی خانه‌ی دوست می‌وزد، زیرا بوی خوش عطر در جهان پخش شده و همه را شاداب و مست کرده است.
ای دل مسکین برو بر سر کوی وفا
روی مگردان ز کس گر بزنندت به تیر
هوش مصنوعی: ای دل نادان، برو به خیابان وفا و مرو از آن جا که اگر کسی به تو آسیبی رساند، اهمیت نده و برگرد.
گفت خِرَد ترک کن عشقِ بتان، چون کنم؟
کرد به لطف آن صنم جان جهانی اسیر
هوش مصنوعی: عشق به معشوقان زیبا را رها کنم، اما چگونه می‌توانم در برابر محبت و لطف آن محبوب مقاومت کنم که جان من به عشق او گرفتار شده است؟
در غم هجران او صبر و دل من کجا
چون بشکیبد مرا دیده از آن بی نظیر
هوش مصنوعی: در غم جدایی او، صبر و دل من کجا؟ چون چشمم به آن بی‌نظیر بیفتد، چه بر من می‌گذرد.
صبر مفرما مرا در غم هجران او
چون کند آخر بگو طفل صبوری ز شیر
هوش مصنوعی: ناامیدی مرا در غم دوری او تحمل نکن، زیرا در نهایت، صبر مثل یک کودک است که هنوز از شیر مادر جدا نشده است.
هست بسی خوبروی در همه آفاق لیک
کس نبود در جهان چون بت من دلپذیر
هوش مصنوعی: در دنیا افراد زیبا و جذاب زیادی وجود دارند، اما هیچ‌کدام از آن‌ها به اندازه‌ی محبوب و دلنشین من نیستند.
کعبه‌ی جان و جهان در طلب وصل تو
خار مغیلان بود پای دلم را حریر
هوش مصنوعی: در جستجوی وصالت، کعبه‌ی روح و دنیا همچون خار مغیلان است و پای دلم را مانند حریر می‌سازد.

حاشیه ها

1401/06/12 00:09
مسعود ‌

خیلی زیباست