شمارهٔ ۷۷۵
نکهت خطّست یا بوی بنفشه یا عبیر
یا نسیم زلف دلدارم که باشد دلپذیر
بوی زلفت چون بنفشه سود می دارد عظیم
در دماغ جان من زان روی باشم ناگزیر
جان ز من خواهی نگارا تا فرستم پیش کش
زآنکه می دانی بجز جان هیچ نبود با فقیر
با وجود این همه فقر و بلای فاقه هم
جان به نزد همّت صاحبدلان باشد حقیر
راست می پرسی ز ما چون قامت او سرو نیست
جز خیال روی او ما را نباشد دستگیر
در حدم ناید قدش زیرا که باشد بی عوض
در خیالم نگذرد از بس که باشد بی نظیر
من جوانی داده ام بر باد عشق از جور یار
تا نگویی یک زمان آسوده ام از چرخ پیر
صبر فرمایی مرا در عاشقی مشکل بود
طفل راه عشق تو چون صبر بتواند ز شیر
من به امیدی دهم جان تا نظر بر ما کند
آه اگر لطفش نباشد در جهانم دستگیر
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نکهت خطّست یا بوی بنفشه یا عبیر
یا نسیم زلف دلدارم که باشد دلپذیر
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و دلنشینی عطر گلها و نسیم اشاره دارد و بیان میکند که بوی خوشی که به مشام میرسد، ممکن است ناشی از گل بنفشه، عطر خوش یا نسیم زلف معشوق باشد که برای دل شیرین و خوشایند است. در واقع، شاعر احساس خوشایندی را از این عطرها و نسیمها در قالب محبت و زیبایی عشق بیان میکند.
بوی زلفت چون بنفشه سود می دارد عظیم
در دماغ جان من زان روی باشم ناگزیر
هوش مصنوعی: بوی موی تو مانند عطر بنفشه برای من بسیار خوشایند است و در روح و جانم تأثیر عمیق دارد. از این رو ناچارم از تو دور نشوم.
جان ز من خواهی نگارا تا فرستم پیش کش
زآنکه می دانی بجز جان هیچ نبود با فقیر
هوش مصنوعی: عزیزم، اگر بخواهی، جانم را برایت میفرستم. چون میدانی که جز جان چیزی ندارم که به فقیر تقدیم کنم.
با وجود این همه فقر و بلای فاقه هم
جان به نزد همّت صاحبدلان باشد حقیر
هوش مصنوعی: با وجود تمام فقر و مشکلات، هنوز هم جانم نزد کسانی که همت و اراده قوی دارند، ارزشمند است.
راست می پرسی ز ما چون قامت او سرو نیست
جز خیال روی او ما را نباشد دستگیر
هوش مصنوعی: سوالی که از ما میکنی صحیح است، اما قامت او مانند سرو نیست. تنها خیال چهره او ما را نمیتواند یاری کند.
در حدم ناید قدش زیرا که باشد بی عوض
در خیالم نگذرد از بس که باشد بی نظیر
هوش مصنوعی: قد او آنقدر بلند و زیباست که به هیچ دلیلی نمیتوانم آن را توصیف کنم و هرگز نمیتوانم او را از فکر خود بیرون کنم، زیرا او واقعا بینظیر است.
من جوانی داده ام بر باد عشق از جور یار
تا نگویی یک زمان آسوده ام از چرخ پیر
هوش مصنوعی: من جوانیام را در عشق هدر دادهام و به خاطر بیعدالتی معشوق، هرگز نمیتوانم بگویم که یک لحظه از غم روزگار و مشکلات، راحت و آسودهام.
صبر فرمایی مرا در عاشقی مشکل بود
طفل راه عشق تو چون صبر بتواند ز شیر
هوش مصنوعی: صبر کردن در عشق تو برای من سخت است، مانند اینکه کودک در راه رسیدن به عشق تو بتواند صبر کند، همانطور که او نمیتواند از شیر دور شود.
من به امیدی دهم جان تا نظر بر ما کند
آه اگر لطفش نباشد در جهانم دستگیر
هوش مصنوعی: من با امیدی جانم را فدای او میکنم تا نگاهی به ما بیندازد؛ آه، اگر او لطفی نکند، در این جهان کسی به کمکم نخواهد آمد.