شمارهٔ ۷۶۷
آمد نسیم صبحدم وز یار میآرد خبر
یاری که گر بینیش رو خیره شود در وی بصر
ای من غلام روی تو جان میدهم بر بوی تو
ساکن شدم در کوی تو بر ما نمیآری گذر
بادت فدا جان رهی داغم به دل تا کی نهی
ای قامت سرو سهی از مردمی در ما نِگر
از غمزه شهلای تو وز روی شهر آرای تو
آن قامت و بالای تو بر خون ما بندد کمر
آشفتهام چون موی تو روی دل ما سوی تو
در آرزوی روی تو تا کی خورم خون جگر
چشمان مستت خورده می روی تو چون گل کرده خوی
ای نور دیده تا به کی بر ما نیندازی نظر
ای دیدهٔ پر خون من بر اشک چون جیحون من
بر طالع وارون من رحمی کنی جانا مگر
یک شب نیامد پیش من صد نیش زد بر ریش من
با این همه در کیش من جان کردهام پیشش سپر
ای نور هر دو دیدهام بس در جهان گردیدهام
بالله اگر من دیدهام همچون تو منظوری دگر
هر لحظهای گریان شوم وز شوق سرگردان شوم
در عید تو قربان شوم چون سروم ار آیی به بر
فارغ تو از حال جهان ای مهرخ نامهربان
من بر فدایت میکنم جان و جهان و مال و سر
شمارهٔ ۷۶۶: از شراب وصل او مستم دگرشمارهٔ ۷۶۸ - استقبال از حافظ: ای دل پر درد بر امّید درمان غم مخور
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آمد نسیم صبحدم وز یار میآرد خبر
یاری که گر بینیش رو خیره شود در وی بصر
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی آمده و خبر از یاری میآورد. اگر او یار را ببیند، چشمانش به شدت به او خیره خواهد شد.
ای من غلام روی تو جان میدهم بر بوی تو
ساکن شدم در کوی تو بر ما نمیآری گذر
هوش مصنوعی: من خادم چهره زیبای تو هستم و به خاطر عطر تو جانم را فدای تو میکنم. در محله تو اقامت گزیدهام، اما تو هرگز به ما سر نمیزنی.
بادت فدا جان رهی داغم به دل تا کی نهی
ای قامت سرو سهی از مردمی در ما نِگر
هوش مصنوعی: عشق من، جانم فدای تو باد، وقتی که دل و جانم پر از درد و غم است. ای قدبلند و زیبا، تا کی به خاطر دیگران، فقط باید باید تظاهر کنم که خوبم؟
از غمزه شهلای تو وز روی شهر آرای تو
آن قامت و بالای تو بر خون ما بندد کمر
هوش مصنوعی: غزلی از عشق و زیبایی است که در آن به معشوقی با چشمان سیاه و رویی زیبا اشاره شده است. این معشوق با ظاهری افسونگر و قامتی دلربا، به نوعی نقش و تأثیری عمیق بر دل عاشق میگذارد. احساساتی چون غم و حسرت در اشارات به زیباییهای او به وضوح حس میشود. در مجموع، عاشق از قدرت فریبندگی و زیبایی معشوق صحبت میکند که جان و دل او را تحت تأثیر قرار میدهد.
آشفتهام چون موی تو روی دل ما سوی تو
در آرزوی روی تو تا کی خورم خون جگر
هوش مصنوعی: من دلم پر از پریشانی است، مثل موی تو که به هم ریخته. همه دل و فکر من در آرزوی دیدن تو میگذرد و نمیدانم تا کی باید از غم و اندوه درونم رنج ببرم.
چشمان مستت خورده می روی تو چون گل کرده خوی
ای نور دیده تا به کی بر ما نیندازی نظر
هوش مصنوعی: چشمان زیبای تو مثل گل درخشان است و حالتی مست دارند. ای نور چشم من، تا کی میخواهی با نگاهت ما را تحت تأثیر قرار دهی؟
ای دیدهٔ پر خون من بر اشک چون جیحون من
بر طالع وارون من رحمی کنی جانا مگر
هوش مصنوعی: ای چشم خونین من، مانند جویبار اشک میریزی، بر سرنوشت معکوس من آیا شفقت میکنی ای عزیزم؟
یک شب نیامد پیش من صد نیش زد بر ریش من
با این همه در کیش من جان کردهام پیشش سپر
هوش مصنوعی: یک شب او به نزد من نیامد و من را با درد و رنجی که متحمل شدم آزار داد. با این حال، به خاطر علاقهام به او، جانم را فدای او کردهام و همیشه آمادهام از او دفاع کنم.
ای نور هر دو دیدهام بس در جهان گردیدهام
بالله اگر من دیدهام همچون تو منظوری دگر
هوش مصنوعی: ای روشنی دو چشم من، در دنیا بسیار سفر کردهام، اما به خدا سوگند که اگر دیدهام، مانند تو هیچ هدف دیگری وجود ندارد.
هر لحظهای گریان شوم وز شوق سرگردان شوم
در عید تو قربان شوم چون سروم ار آیی به بر
هوش مصنوعی: در هر لحظه ممکن است به خاطر شادی و اشتیاقی که دارم، گریهکنان و آشفته بشوم. در عید تو، حاضر و قربان عشقات میشوم، مثل سرابی که در آغوش تو بیایم.
فارغ تو از حال جهان ای مهرخ نامهربان
من بر فدایت میکنم جان و جهان و مال و سر
هوش مصنوعی: ای ماه روی بیرحم من، تو که از حال و احوال دنیا بیخبر هستی، من جان و دلم و مال و همه چیزم را فدای تو میکنم.

جهان ملک خاتون