گنجور

شمارهٔ ۷۶۴

منم چون گوی سرگردان به گرد کوی آن دلبر
ز تاب زلف چوگان وش که ما را می زند بر سر
به عید دولت وصلش دل و جان می کنم قربان
فدای روی زیبایش نباید کرد ازین کمتر
به ظلمات شب زلفش شدم گمره نمی دانم
که نور روز رخسارش کجا گردد مرا رهبر
به عنبر کرده ام تشبیه زلف او خرد گفتا
کجا نسبت توان کردن سر آن زلف با عنبر
به جای من بسی باشد تو را دلبر ولی دانم
من مسکین ندارم در جهان جز تو کس دیگر
به حال زار من بخشای و بر چشمان خون بارم
که خون می ریزد از هجران تو بر روی همچون زر
زر و گوهر نمی دارم دریغ اندر فراق تو
جوانی را فدا کردم مرا از درد دل واخر
به وصلت شاد گردانم زکات حسن و خوبی را
چه باشد گر چو سرو ناز آیی یک شبی در بر
به یاد حلقه ی زلف و دهان تنگ شیرینت
چو حلقه هر زمان از غم سر خود می زنم بر در
شبی بر ما گذشت و هم نظر بر حال زارم کرد
دعای دولتش گفتم که از جان و جهان بر خور

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منم چون گوی سرگردان به گرد کوی آن دلبر
ز تاب زلف چوگان وش که ما را می زند بر سر
هوش مصنوعی: من مانند گوی سرگردانی هستم که در اطراف کوی آن معشوق می‌چرخد. از شدت شوق و عشق به آن دختر با زلف‌های بازیگوش، ضرباتی به سرم می‌خورد.
به عید دولت وصلش دل و جان می کنم قربان
فدای روی زیبایش نباید کرد ازین کمتر
هوش مصنوعی: در روز عید خوشبختی و وصال او، تمام دل و جانم را فدای زیبایی‌اش می‌کنم و کمتر از این را هم نباید انجام داد.
به ظلمات شب زلفش شدم گمره نمی دانم
که نور روز رخسارش کجا گردد مرا رهبر
هوش مصنوعی: در تاریکی شب زیبایی موهایش گم شده‌ام و نمی‌دانم که نور روز و روشنی چهره‌اش کجا می‌تواند مرا راهنمایی کند.
به عنبر کرده ام تشبیه زلف او خرد گفتا
کجا نسبت توان کردن سر آن زلف با عنبر
هوش مصنوعی: موهای او را به عنبر تشبیه کرده‌ام، اما خرد گفت که چگونه می‌توان این زلف را با عنبر مقایسه کرد؟
به جای من بسی باشد تو را دلبر ولی دانم
من مسکین ندارم در جهان جز تو کس دیگر
هوش مصنوعی: به جای من افراد زیادی هستند که می‌توانند جانشین من شوند، اما من به عنوان یک انسان ضعیف می‌دانم که در این دنیا هیچ‌کس غیر از تو برایم اهمیت ندارد.
به حال زار من بخشای و بر چشمان خون بارم
که خون می ریزد از هجران تو بر روی همچون زر
هوش مصنوعی: به حال نزار و دل شکسته من رحم کن و به چشمانم که پر از اشک است نگاه کن، زیرا از دوری تو همچون طلایی که در زیر نور می‌درخشد، خون می‌ریزد.
زر و گوهر نمی دارم دریغ اندر فراق تو
جوانی را فدا کردم مرا از درد دل واخر
هوش مصنوعی: من چیز ارزشمندی ندارم، اما به خاطر دوری تو جوانی‌ام را فدای عشق تو کردم و در این درد دل غرق شده‌ام.
به وصلت شاد گردانم زکات حسن و خوبی را
چه باشد گر چو سرو ناز آیی یک شبی در بر
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و خوبی‌ات، دل من را شاد می‌کنی. حالا اگر یک شب مانند درخت سرو زیبا به نزد من بیایی، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
به یاد حلقه ی زلف و دهان تنگ شیرینت
چو حلقه هر زمان از غم سر خود می زنم بر در
هوش مصنوعی: به یاد حلقه‌های مو و لب‌های باریک شیرینت، همیشه از غم و اندوه به در می‌زنم، مانند حلقه‌ای که بی‌پایان دور خود می‌چرخد.
شبی بر ما گذشت و هم نظر بر حال زارم کرد
دعای دولتش گفتم که از جان و جهان بر خور
هوش مصنوعی: شب بود و او به حال بسیار بد من نگاهی انداخت. به او دعا کردم که از تمام زندگیم بهره‌مند شوم و خوشبختی را به من عطا کند.