شمارهٔ ۷۵۸
عاشقان را نیست در کویت نظامی این بتر
صبح هجران تو را خود نیست شامی این بتر
ای بسا زهر هلاهل کز غمت نوشیدهام
شربت وصلت نخوردم نیم جامی این بتر
کام جانم تلخ گشت از شربت هجران تو
دل ز وصلت کی رسید آخر به کامی این بتر
مرغ جانم را نشیمن شست زلفین تو بود
نیست آرامش کنون در هیچ دامی این بتر
با شب وصل توام خوش بود عمری پیش ازین
چون نبودش با من مسکین دوامی این بتر
سوختم در آتش هجران آن روی چو ماه
میکشم صد گونه جور از دست خامی این بتر
او طبیب درد من باشد ولی کم مینهد
بر سر رنجور هجر از لطف گامی این بتر
دردم از حد رفت و یاری نیستم کس در جهان
جز صبا کز من برد سویش پیامی این بتر
داغ مهرش بر جبین جان نهادستم نخست
لیک میآید ز ما ننگش زمانی این بتر
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عاشقان را نیست در کویت نظامی این بتر
صبح هجران تو را خود نیست شامی این بتر
هوش مصنوعی: عاشقان در کوی تو هیچ نظمی ندارند، زیرا هیچ چیز بهتر از صبح جدایی تو نیست که شبانهای برای آنان وجود ندارد.
ای بسا زهر هلاهل کز غمت نوشیدهام
شربت وصلت نخوردم نیم جامی این بتر
هوش مصنوعی: بسیاری از تلخیهای زندگی را به خاطر غم تو تجربه کردهام، اما هنوز طعم شیرین وصالت را نچشیدهام، حتی یک جرعه کوچک هم از آن نداشتهام که این دردها را به جان خریدهام.
کام جانم تلخ گشت از شربت هجران تو
دل ز وصلت کی رسید آخر به کامی این بتر
هوش مصنوعی: دل و جانم از جدایی تو به شدت آسیبدیده و تلخ شده است. آیا روزی به وصالی خواهیم رسید که به شادی و کامیابی برسیم؟ این دور از انتظار است.
مرغ جانم را نشیمن شست زلفین تو بود
نیست آرامش کنون در هیچ دامی این بتر
هوش مصنوعی: پرنده جانم در آشیانهای از موهای تو آرام میگرفت و اکنون در هیچ جای دیگری نمیتوانم آسایش داشته باشم.
با شب وصل توام خوش بود عمری پیش ازین
چون نبودش با من مسکین دوامی این بتر
هوش مصنوعی: با تو در شب وصال خوشحال بودم و قبل از این، چون هیچگاه خوشیای با من، که در سختی هستم، دوام نداشت، حالا این وضعیت برایم بدتر شده است.
سوختم در آتش هجران آن روی چو ماه
میکشم صد گونه جور از دست خامی این بتر
هوش مصنوعی: در آتش دوری محبوب میسوزم، و آن چهره مانند ماه را همچون شعله میکشم. از دست نادانی و کمتجربگی، انواع سختیها و رنجها را تحمل میکنم.
او طبیب درد من باشد ولی کم مینهد
بر سر رنجور هجر از لطف گامی این بتر
هوش مصنوعی: او پزشک درد من است، اما دردی که از دوری او دارم، به اندازه کافی بر این رنجور نمینهد.
دردم از حد رفت و یاری نیستم کس در جهان
جز صبا کز من برد سویش پیامی این بتر
هوش مصنوعی: درد من به اندازهای زیاد است که دیگر نقطهای برای تحمل ندارم و هیچ یاری در این دنیا ندارم. تنها کسی که از من خبری میبرد و به او پیام میفرستم، نسیم صباست.
داغ مهرش بر جبین جان نهادستم نخست
لیک میآید ز ما ننگش زمانی این بتر
هوش مصنوعی: عشق او را بر پیشانی جانم گذاشتم و در ابتدا این احساس برایم شادیبخش بود، اما اکنون احساس شرمندگی میکنم که او را در زندگیام دارم.