گنجور

شمارهٔ ۷۵۶

جانا گرت به جانب ما اوفتد گذر
بینی ز مهر خود که جهانیست بی خبر
از حد گذشت شرح غم حال این جهان
بر حال زار من تو کنی رحمتی مگر
از روز هجر تو دل تنگم به جان رسید
باشد شبی که با تو کنم دست در کمر
گر تیغ می کشی تو و گر تیر می زنی
جز جان به راه عشق نداریم ما سپر
نور و فروغ طلعت زیباش در جهان
ای دل بغایتیست که حیران شود بصر
دردیست در دلم ز غم اشتیاق تو
کان درد را دوا نبود غیر گلشکر
آن گل ز عارض تو و شکّر ز لعل تو
در هم سرشته اند و نهفتند در گهر
تا چند عجب و ناز و تکبّر کنی مکن
یک دم ز لطف سوی دوستان نگر
گر یک نظر کنی سوی ما کیمیا شویم
خاک رهیم در تو تمامست یک نظر

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جانا گرت به جانب ما اوفتد گذر
بینی ز مهر خود که جهانیست بی خبر
هوش مصنوعی: عزیزم، اگر توجه تو به سمت ما جلب شود، خواهی دید که عشق و محبت تو چقدر در دل‌ها تاثیرگذار است و جهانی را که بی‌خبر از این محبت است، تغییر می‌دهد.
از حد گذشت شرح غم حال این جهان
بر حال زار من تو کنی رحمتی مگر
هوش مصنوعی: حال و روز این دنیا فراتر از توصیف غم‌هاست و من در وضعیتی بسیار بد قرار دارم. امیدوارم که تو، با رحمتت، بر من رحم کنی.
از روز هجر تو دل تنگم به جان رسید
باشد شبی که با تو کنم دست در کمر
هوش مصنوعی: از زمانی که از تو جدا شدم، قلبم بسیار بی‌تاب و ناراحت است. امیدوارم شبی برسد که بتوانم با تو دوباره در آغوش هم باشیم.
گر تیغ می کشی تو و گر تیر می زنی
جز جان به راه عشق نداریم ما سپر
هوش مصنوعی: اگر تو شمشیر به دست می‌گیری یا تیر به سوی ما پرتاب می‌کنی، ما تنها جان خود را در راه عشق داریم که از آن دفاع کنیم.
نور و فروغ طلعت زیباش در جهان
ای دل بغایتیست که حیران شود بصر
هوش مصنوعی: چهره زیبا و درخشان او در دنیا به قدری جذاب و خیره‌کننده است که هر نگاهی را متحیر و شگفت‌زده می‌کند.
دردیست در دلم ز غم اشتیاق تو
کان درد را دوا نبود غیر گلشکر
هوش مصنوعی: دردی در دل من به خاطر اشتیاق تو وجود دارد که هیچ درمانی جز شیرینی خودت ندارد.
آن گل ز عارض تو و شکّر ز لعل تو
در هم سرشته اند و نهفتند در گهر
هوش مصنوعی: آن گل از صورت تو و شکر از دندان‌های تو ترکیب شده‌اند و در گوهر پنهان کرده‌اند.
تا چند عجب و ناز و تکبّر کنی مکن
یک دم ز لطف سوی دوستان نگر
هوش مصنوعی: چقدر می‌خواهی خود را جلال و شکوه کنی؟ لحظه‌ای به مهربانی و لطف دوستانت نگاه کن و آن را فراموش نکن.
گر یک نظر کنی سوی ما کیمیا شویم
خاک رهیم در تو تمامست یک نظر
هوش مصنوعی: اگر به ما یک نگاه کنی، مانند طلا می‌شویم؛ چون ما در وجود تو نابوده‌ایم و تمام هستی ما در یک نگاه توست.