شمارهٔ ۷۴۷
به جان آمد دلم از جور دلدار
غمم افزون شد از اندوه غمخوار
مرا گویی که غمخواری نداری
من از غمخوار گشتم اینچنین خوار
چه میپرسی که از عشقش چه داری
دل و جانی ز درد و غصّه افگار
به کنج محنتی با درد هجران
بمانده بی دل و بی صبر و بی یار
نه با درد فراق امید درمان
نه از بیم رقیب امکان گفتار
قرینم ناله و افغان چو بلبل
که وقت گل جدا ماند ز گلزار
بلی هر کس که خواهد صحبت گل
به ناچارش بباید ساخت با خار
سگان را بر درت بارست و ما را
نباشد بار از آن دارم به دل بار
تو را از من فراغت حاصل و من
به دوری از تو خرسندم به ناچار
نگارا مرغ دل در دام زلفت
مقید گشت در بندش نگهدار
تو آزادی و از شوقت جهانی
به دست محنت هجران گرفتار
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به جان آمد دلم از جور دلدار
غمم افزون شد از اندوه غمخوار
هوش مصنوعی: دل من از ظلم محبوب به تنگ آمده و غم من بیشتر شده است، به ویژه از اندوه کسی که به غم من میخورد.
مرا گویی که غمخواری نداری
من از غمخوار گشتم اینچنین خوار
هوش مصنوعی: به من میگویی که کسی نیست که به فکر من باشد؛ اما من از غم کسی که به من اهمیت نمیدهد، به این حال و روز افتادهام.
چه میپرسی که از عشقش چه داری
دل و جانی ز درد و غصّه افگار
هوش مصنوعی: چه پرسشی درباره عشق او داری که من به خاطر درد و غصه دل و جانم را به زحمت انداختهام؟
به کنج محنتی با درد هجران
بمانده بی دل و بی صبر و بی یار
هوش مصنوعی: در گوشهای از غم و اندوه، به خاطر دوری و جدایی، بدون دل، بدون صبر و بدون همراه ماندهام.
نه با درد فراق امید درمان
نه از بیم رقیب امکان گفتار
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که نه تنها امیدی برای بهبود از درد جدایی وجود ندارد، بلکه به خاطر ترس از رقیب نیز نمیتوان به راحتی صحبت کرد. در واقع، شرایط به گونهای است که احساس ناامیدی و عدم توانایی در بروز احساسات پیش میآید.
قرینم ناله و افغان چو بلبل
که وقت گل جدا ماند ز گلزار
هوش مصنوعی: من مانند بلبل هستم که در زمان جدایی از باغ گل، با ناله و افسوس فریاد میزنم.
بلی هر کس که خواهد صحبت گل
به ناچارش بباید ساخت با خار
هوش مصنوعی: هرکسی که دوست دارد با زیباییهای زندگی صحبت کند، باید از مشکلات و سختیها نیز عبور کند.
سگان را بر درت بارست و ما را
نباشد بار از آن دارم به دل بار
هوش مصنوعی: سگها در دروازهات هستند و ما هیچ باری از آن نداریم، اما من در دل خود بار سنگینی را احساس میکنم.
تو را از من فراغت حاصل و من
به دوری از تو خرسندم به ناچار
هوش مصنوعی: تو از من راحتی و من ناچار به دوری از تو راضیام.
نگارا مرغ دل در دام زلفت
مقید گشت در بندش نگهدار
هوش مصنوعی: عزیزم، پرنده دل من در زلفهای تو گرفتار شده است، لطفاً او را در این بند نگهدار.
تو آزادی و از شوقت جهانی
به دست محنت هجران گرفتار
هوش مصنوعی: تو هستی آزاد ولی در عشق تو، جهانی را میبینم که از درد جدایی رنج میبرد.

جهان ملک خاتون