گنجور

شمارهٔ ۶۸

نیاری چرا یاد ما ای حبیب
نپرسی ز دردم چرا ای طبیب
من خسته دل در فراق رخت
چه گویم چه دیدم ز جور رقیب
ز خوان وصالت من خسته را
تو گویی نیاید بجز غم نصیب
ز دست غمت جان رسیدم به لب
نگفتی که چونست مسکین غریب
ز عشق رخ همچو گلبرگ تو
همی نالم از شوق چون عندلیب
کسی را که درد تو درمان بود
کجا گوش دارد به پند ادیب
ز هجرت به جان از غم آمد جهان
بنالد چو بلبل ز جور حبیب

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیاری چرا یاد ما ای حبیب
نپرسی ز دردم چرا ای طبیب
هوش مصنوعی: ای محبوب، چرا از حال ما نمی‌پرسی و نایاری نمی‌کنی؟ ای پزشک، چرا به درد من توجهی نداری؟
من خسته دل در فراق رخت
چه گویم چه دیدم ز جور رقیب
هوش مصنوعی: من که دلbroken هستم و به خاطر دوری تو رنج می‌برم، نمی‌دانم چه بگویم و از سختی‌هایی که از طرف رقیب خود تجربه کرده‌ام، چه دیده‌ام.
ز خوان وصالت من خسته را
تو گویی نیاید بجز غم نصیب
هوش مصنوعی: از آغوش محبت تو، من که خسته‌ام، می‌گویی جز غم و اندوه نصیبی نخواهم داشت.
ز دست غمت جان رسیدم به لب
نگفتی که چونست مسکین غریب
هوش مصنوعی: از شدت غم و اندوه، به مرحله‌ای رسیدم که جانم به لبم آمده است. تو هیچ نگفتی که حال این مسکین و غریب چه طور است.
ز عشق رخ همچو گلبرگ تو
همی نالم از شوق چون عندلیب
هوش مصنوعی: از عشق چهره‌ات مانند گلبرگ، من از شوق همچون بلبل ناله می‌کنم.
کسی را که درد تو درمان بود
کجا گوش دارد به پند ادیب
هوش مصنوعی: کسی که می‌تواند درد تو را درمان کند، به نصایح و گفته‌های ادیب توجهی ندارد.
ز هجرت به جان از غم آمد جهان
بنالد چو بلبل ز جور حبیب
هوش مصنوعی: از دوری و جدایی، دل به شدت ناراحت است و جهان همچون بلبل می‌نالد و شکایت می‌کند از ظلم و ستم محبوب.