گنجور

شمارهٔ ۶۷

چون مرا هر دو جهان از تو به کامست امشب
پای مرغ شب وصل تو به دامست امشب
گر کنم سر به فدای شب وصلت چه شود
چون دلم را سر زلف تو مقامست امشب
گرچه آن ماه تمامم ز لبش کام نداد
هر قدر لطف که فرمود تمامست امشب
خواب در دیده ما نیست نگارا شب وصل
که مرا با رخ تو خواب حرامست امشب
به یکی بوسه دل خستهٔ ما را بنواز
چون تو سرمستی و انعام تو عامست امشب
دارم از دولت تو مطرب و ساقی و ندیم
لب جوی و رخ دلدار مدامست امشب
دلبرا سنگ فراقت به دلم باز مزن
چون دل خستهٔ محنت زده جامست امشب
گفتمش مدّت عمریست که تا سوخته‌ام
در غمت، گفت که اندیشهٔ خامست امشب
گفتمش تا به کی این صبر که تلخم شد کام
کام دل ده که مرا نوبت کامست امشب

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون مرا هر دو جهان از تو به کامست امشب
پای مرغ شب وصل تو به دامست امشب
هوش مصنوعی: امشب با وجود اینکه هر دو جهان مرا از توبه و بازگشت به راه راست راضی کرده‌اند، اما من در دام عشق تو گرفتارم.
گر کنم سر به فدای شب وصلت چه شود
چون دلم را سر زلف تو مقامست امشب
هوش مصنوعی: اگر سرم را برای شب وصالت فدا کنم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ چرا که دل من امشب در زلف تو جا دارد.
گرچه آن ماه تمامم ز لبش کام نداد
هر قدر لطف که فرمود تمامست امشب
هوش مصنوعی: با وجود اینکه آن محبوب به من از لب‌هایش کام نداد، اما هر چه محبت و لطف از او بوده، امشب کامل است.
خواب در دیده ما نیست نگارا شب وصل
که مرا با رخ تو خواب حرامست امشب
هوش مصنوعی: امشب به خاطر وصال تو، خواب در چشمان من نیست و دیدن چهره‌ات برایم آنقدر ارزشمند و خاص است که خواب برایم بی‌معنی شده است.
به یکی بوسه دل خستهٔ ما را بنواز
چون تو سرمستی و انعام تو عامست امشب
هوش مصنوعی: به یکی از افراد دلخسته‌ام بوسه‌ای بده تا آرامشی بگیرد، چون تو امشب در حال شادمانی هستی و بخشش تو به همه می‌رسد.
دارم از دولت تو مطرب و ساقی و ندیم
لب جوی و رخ دلدار مدامست امشب
هوش مصنوعی: امشب از خوشحالی و نعمت‌های تو، با ساز و نوشیدنی و همراهی دوستان، در کنار جوی آب و در کنار چهره‌ی محبوبم در حال لذت بردن هستم.
دلبرا سنگ فراقت به دلم باز مزن
چون دل خستهٔ محنت زده جامست امشب
هوش مصنوعی: ای محبوب، دیگر به دل من سنگ نزنید، چون دل من که از درد و سختی خسته شده، امشب همچون جامی است که پر از غم و اندوه است.
گفتمش مدّت عمریست که تا سوخته‌ام
در غمت، گفت که اندیشهٔ خامست امشب
هوش مصنوعی: به او گفتم که مدت زیادی است که در فکر و اندوه او سوخته‌ام، او در پاسخ گفت که فکر تو امشب بی‌پایه و ناپخته است.
گفتمش تا به کی این صبر که تلخم شد کام
کام دل ده که مرا نوبت کامست امشب
هوش مصنوعی: به او گفتم: تا کی باید صبر کنم؟ این صبر برایم شیرین نیست. دل من را پر از شادی کن، چون امشب نوبت من است که خوشی را تجربه کنم.