شمارهٔ ۵۰۶
ای دیدهٔ نم دیده بی روی تو خون ریزد
طوفان ز غم عشقت هر لحظه برانگیزد
هر باد که برخیزد در صبحدم از کویش
مهر رخ آن مه را با خاک من آمیزد
هر حلقه که بگشایی از زلف پریشانت
بینی تو بسی دلها کز حلقه درآویزد
با لطف گل سوری در گلشن جان افروز
چون روی تو را بیند در حال فرو ریزد
طالع نکند یاری کاو در بر ما آید
بیچاره دل حیران با بخت چه بستیزد
چون نقد دل خود را در خاک درت گم کرد
خاک سر هر کویی از بهر چه می بیزد
در کوی وفاداری شد جان جهان ساکن
گر سر برود او را از کوی تو نگریزد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای دیدهٔ نم دیده بی روی تو خون ریزد
طوفان ز غم عشقت هر لحظه برانگیزد
هوش مصنوعی: ای چشم گریان، بیوجود تو، خون گریه میکند و هر لحظه بر اثر اندوه عاشقانهات طوفانی بهپا میشود.
هر باد که برخیزد در صبحدم از کویش
مهر رخ آن مه را با خاک من آمیزد
هوش مصنوعی: هر بادی که صبحها از آن کوچه بلند شود، عشق آن ماه را با خاک من در هم میآمیزد.
هر حلقه که بگشایی از زلف پریشانت
بینی تو بسی دلها کز حلقه درآویزد
هوش مصنوعی: هر بار که گرهای از موهای نامنظمت را باز کنی، میبینی که دلهای زیادی به آن گره خوردهاند و مجذوب زیباییات شدهاند.
با لطف گل سوری در گلشن جان افروز
چون روی تو را بیند در حال فرو ریزد
هوش مصنوعی: با محبت گل سرخ در باغی که جان میبخشد، وقتی که کسی روی تو را ببیند، قلبش به شوق میآید و به طرز زیبایی باز میشود.
طالع نکند یاری کاو در بر ما آید
بیچاره دل حیران با بخت چه بستیزد
هوش مصنوعی: نمیدانم چرا خوشبختی یاری را نصیب ما نمیکند که به دلم آرامش بیاورد. دل بیچارهام حیران است و نمیداند چگونه با سرنوشتش مبارزه کند.
چون نقد دل خود را در خاک درت گم کرد
خاک سر هر کویی از بهر چه می بیزد
هوش مصنوعی: وقتی دل گرانبهای خود را در آستانه تو گم کردم، چرا خاک هر کوچهای از من انتظار دارد که بر روی آن بوسه بزنم؟
در کوی وفاداری شد جان جهان ساکن
گر سر برود او را از کوی تو نگریزد
هوش مصنوعی: در محلهای که وفاداری حکمفرماست، جان و دل ما آرام گرفته است. اگر حتی سر او هم برود، باز هم از جایی که تو هستی دور نخواهد شد.