شمارهٔ ۵۰۱
ز مهر روی خوب تو دلم دل بر نمیگیرد
به جز سودای زلف تو مرا در سر نمیگیرد
بیا جانا به بر گیرم که طاقت طاق شد ما را
که دل جز سرو آزادت کسی در بر نمیگیرد
به هر زاری که میگریم به هر سازی که میسوزم
چرا ای سنگ دل پیش تو یک جو در نمیگیرد
ز سیماب سرشک من که ریزم در غمت هر شب
نخفته چشم بختم تا رخش در زر نمیگیرد
اگر باشد تو را غیری به جای من به جان تو
جهان در عالم معنی بتی دیگر نمیگیرد
غمی چون کوه الوندم ز دلبندم به جان بارست
که آن را جز وصال تو کسی دیگر نمیگیرد
ز پای افتادهام باری ز درد هجر تن کاهش
نمیدانم که دست من چرا دلبر نمیگیرد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز مهر روی خوب تو دلم دل بر نمیگیرد
به جز سودای زلف تو مرا در سر نمیگیرد
هوش مصنوعی: دل من هرگز از مهر روی زیبای تو خسته نمیشود و جز خیال زلفهای تو، هیچ چیز دیگری در سرم نمیگذرد.
بیا جانا به بر گیرم که طاقت طاق شد ما را
که دل جز سرو آزادت کسی در بر نمیگیرد
هوش مصنوعی: بیا جانم، به آغوشم بیفکن، چون دیگر طاقت نداریم. دل من جز تو، که مانند سرو زیبا هستی، کسی را در آغوش نمیگیرد.
به هر زاری که میگریم به هر سازی که میسوزم
چرا ای سنگ دل پیش تو یک جو در نمیگیرد
هوش مصنوعی: هر چقدر هم که دردی را با گریه نشان بدم و با موسیقی به حال خود بسوزم، نمیدانم چرا تو با دل سنگیات هیچ توجهی به من نمیکنی و احساس من را درک نمیکنی.
ز سیماب سرشک من که ریزم در غمت هر شب
نخفته چشم بختم تا رخش در زر نمیگیرد
هوش مصنوعی: از اشکهای من که مانند جیوه است و در غم تو همواره میریزد، چشمانم را بستهام تا خواب به من نرسد، زیرا چهرهات بر بستر رنگین و زرین نمیدرخشد.
اگر باشد تو را غیری به جای من به جان تو
جهان در عالم معنی بتی دیگر نمیگیرد
هوش مصنوعی: اگر کسی دیگر جز من به جای من در دل تو باشد، در نظر من جان تو هیچ بتی دیگر را نمیپذیرد.
غمی چون کوه الوندم ز دلبندم به جان بارست
که آن را جز وصال تو کسی دیگر نمیگیرد
هوش مصنوعی: غم من به اندازه کوه سنگینی دارد و از عشق تو بر جانم فشار میآورد، که هیچکس جز تو نمیتواند این بار را از دوش من بردارد.
ز پای افتادهام باری ز درد هجر تن کاهش
نمیدانم که دست من چرا دلبر نمیگیرد
هوش مصنوعی: از پا افتادهام و به شدت از درد جدایی رنج میبرم. نمیفهمم چرا دستم نمیتواند محبوبم را در آغوش بگیرد و تسلی دهد.
حاشیه ها
1403/09/06 02:12
نیما
ز پای افتادهام باری ز دردِ هجرِ تنکاهَش
نمیدانم که دستِ من، چرا دلبر نمیگیرد؟
چهقدر این غزل فصیح، غمگین و زیباست. و چه لذت نابی بود اولین مواجههم باهاش. از پسِ قرنها آفرین میگم به روانِ هنرمندِ این بانوی شاعر سرزمینم.