شمارهٔ ۵۰۰
مرغ جان من دلخسته هوا می گیرد
بوی زلف تو هم از باد صبا می گیرد
ماه و خورشید جهان را به یقین می دانم
کز رخ روشن تو نور و ضیا می گیرد
طوبی و نارون اندر چمن باغ بهشت
از قد و قامت تو نشو و نما می گیرد
ای طبیب دل پردرد نگویی با من
کز من خسته ملال تو چرا می گیرد
آه من گر همه آتش شود ای جان جهان
آب حیوان منی در تو کجا می گیرد
بازِ مهر من مهجور کبوتر بچه ای
در هوای شب وصلت به بلا می گیرد
گفته بودم ز جفایت بنهم سر به جهان
دامن مهر تو ای دوست وفا می گیرد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرغ جان من دلخسته هوا می گیرد
بوی زلف تو هم از باد صبا می گیرد
هوش مصنوعی: پرندهای که نماد روح من است، به شدت ناراحت و غمگین است. او با تغییرات هوا حس میکند و بوی موهای تو را از نسیم صبح استشمام میکند.
ماه و خورشید جهان را به یقین می دانم
کز رخ روشن تو نور و ضیا می گیرد
هوش مصنوعی: من مطمئنم که ماه و خورشید در جهان، نور و روشنی خود را از چهره درخشان تو میگیرند.
طوبی و نارون اندر چمن باغ بهشت
از قد و قامت تو نشو و نما می گیرد
هوش مصنوعی: در باغ بهشت، درختان طوبی و نارون به خاطر قامت و زیبایی تو رشد و شکوفایی مییابند.
ای طبیب دل پردرد نگویی با من
کز من خسته ملال تو چرا می گیرد
هوش مصنوعی: ای پزشک دلهای پر درد، تو با من سخن مگو، زیرا از من خسته و دلگیر هستی و نمیدانم چرا اینقدر غمگینی.
آه من گر همه آتش شود ای جان جهان
آب حیوان منی در تو کجا می گیرد
هوش مصنوعی: اگر آه من به همه آتش تبدیل شود، ای عزیز، تو همان آب حیات من هستی که نمیدانم چطور میتوانم آن را در تو بیابم.
بازِ مهر من مهجور کبوتر بچه ای
در هوای شب وصلت به بلا می گیرد
هوش مصنوعی: پرندهای که مهر و محبت من را فراموش کرده، مانند جوجه کبوتر بیپناهی است که در تاریکی شب عشق، دچار سختی و مصیبت میشود.
گفته بودم ز جفایت بنهم سر به جهان
دامن مهر تو ای دوست وفا می گیرد
هوش مصنوعی: گفته بودم که به خاطر ظلم و ستمت، سرم را از این دنیا میکشم، اما عشق تو ای دوست، وفاداری را در قلب من زنده میکند.