گنجور

شمارهٔ ۴۹۷

صبا بویی ز تو سوی من آورد
جزاک الله که جانم با تن آورد
ز تیغ غمزه ات آهوی وحشی
خراج چشم تو بر گردن آورد
رخت را مه نمی گویم که مه را
شعاع روی تو در خرمن آورد
گریبان مرادم دست بگرفت
که با لطف تو پا در دامن آورد
شرار آتشین این دل تنگ
خلافی در وجود آهن آورد
هوای کوی آن مه روی ما را
دگرباره به سوی مأمن آورد
نمی دانم چه بویست این مگر باد
پیامی از جهان سوی من آورد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صبا بویی ز تو سوی من آورد
جزاک الله که جانم با تن آورد
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی بویی از تو به من آورد. خداوند پاداشت دهد که جانم را با وجودم به من هدیه کرد.
ز تیغ غمزه ات آهوی وحشی
خراج چشم تو بر گردن آورد
هوش مصنوعی: از نگاه فریبنده‌ات، آهوی وحشی برای جلب توجه و رضایت تو، بار سنگینی را بر گردن خود حمل کرد.
رخت را مه نمی گویم که مه را
شعاع روی تو در خرمن آورد
هوش مصنوعی: من لباس زیبای ماه را به تو نمی‌گویم، زیرا نور چهره‌ات آنقدر درخشان است که ماه را در سایه خود قرار می‌دهد.
گریبان مرادم دست بگرفت
که با لطف تو پا در دامن آورد
هوش مصنوعی: چشم امیدم به تو افتاده است و با مهربانی‌ات مرا به سوی خود می‌کشی.
شرار آتشین این دل تنگ
خلافی در وجود آهن آورد
هوش مصنوعی: آتش شوق و احساسات قوی این دل خسته، توانسته است به چیزی که در وجود آهنی پیدا می‌شود، تفاوتی ایجاد کند.
هوای کوی آن مه روی ما را
دگرباره به سوی مأمن آورد
هوش مصنوعی: هوای زیبا و دلنشین آن معشوق دوباره ما را به سمت مکانی امن و آشنا می‌کشاند.
نمی دانم چه بویست این مگر باد
پیامی از جهان سوی من آورد
هوش مصنوعی: نمی‌دانم این بوی خوش از کجاست، شاید باد پیامی از دنیای دیگری برای من آورده باشد.