گنجور

شمارهٔ ۴۹۶

شب فراق تو جانا مرا به جان آورد
چه عادتست که عشق تو در جهان آورد
که کام دل ز لب لعل خویشتن ندهد
دلم ز جور تو ای جان از آن فغان آورد
فراق روی تو را خود چگونه شرح دهم
سرشک دیده ی ما را چو ناودان آورد
بریده باد زبانش که نام نیک تو را
به عمر خویش به بد گفت و در زبان آورد
حرارتیست چنان آفتاب روی تو را
که آب دیده ز چشم دلم روان آورد
نسیم عنبر سارا دمید صبحدمی
مگر صبا ز سر زلف دوستان آورد
شکست رونق گل در چمن از آن ساعت
که دلبرم رخ زیبا به گلستان آورد
نشست سرو سهی بر بساط خاک از شرم
از آن که قامت رعنا به بوستان آورد
بر آستان که ندارم ز آستان محروم
جهان چو روی محبّت بر آستان آورد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب فراق تو جانا مرا به جان آورد
چه عادتست که عشق تو در جهان آورد
هوش مصنوعی: شبی که دوری تو برایم بسیار سخت و جانفرسا بود، نمی‌دانم چرا عشق تو این‌گونه در زندگی‌ام نمایان شده است.
که کام دل ز لب لعل خویشتن ندهد
دلم ز جور تو ای جان از آن فغان آورد
هوش مصنوعی: دل من از بی‌محبتی تو به شدت می‌نالد، چون به آرزویم، که لب‌های خوش‌رنگ تو باشد، دسترسی ندارم.
فراق روی تو را خود چگونه شرح دهم
سرشک دیده ی ما را چو ناودان آورد
هوش مصنوعی: دوری و جدایی از روی تو را چطور می‌توانم بیان کنم، وقتی که اشک‌های چشمان ما مانند بارانی از ناودان ریخته می‌شوند.
بریده باد زبانش که نام نیک تو را
به عمر خویش به بد گفت و در زبان آورد
هوش مصنوعی: زبانش از گفتن بدی درباره تو بریده باد، چرا که به عمرش نام نیک تو را به زبان آورد و به زشتی سخن گفت.
حرارتیست چنان آفتاب روی تو را
که آب دیده ز چشم دلم روان آورد
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی تأثیر صدای دلنشین و جذابیت چهره تو را توصیف می‌کند. به طوری که احساسات عمیق و عشق زیادی را در دل به وجود می‌آورد و این احساسات به قدری قوی هستند که اشک‌های چشمم به خاطر آن سرازیر می‌شود.
نسیم عنبر سارا دمید صبحدمی
مگر صبا ز سر زلف دوستان آورد
هوش مصنوعی: نسیم خوشبو و دلپذیری در صبحگاه وزیدن گرفت، آیا این نسیم گیسوان دوستان را به همراه آورد؟
شکست رونق گل در چمن از آن ساعت
که دلبرم رخ زیبا به گلستان آورد
هوش مصنوعی: رونق و زیبایی گلها در چمن از زمانی کم شد که محبوبم چهره زیبایش را به گلستان آورد.
نشست سرو سهی بر بساط خاک از شرم
از آن که قامت رعنا به بوستان آورد
هوش مصنوعی: سرو بلند و زیبا بر زمین نشسته است، به خاطر شرمی که از زیبایی قامت دلنشین درختان باغ دارد.
بر آستان که ندارم ز آستان محروم
جهان چو روی محبّت بر آستان آورد
هوش مصنوعی: من که بر درگاه محبت تو نمی‌توانم وارد شوم، از تمام دنیا نیز بی‌نیازم. وقتی محبت به درگاه تو می‌رسد، هیچ چیز دیگر به نظر نمی‌رسد.