گنجور

شمارهٔ ۴۷۳

تا نگارین رخ دلبند ز ما پنهان کرد
خانهٔ صبر من دلشده را ویران کرد
حال بیچاره خود از عشق تو خون بود ولی
تیغ ایام فراق تو گذر بر جان کرد
حال درد دل خود را چو بگفتم به طبیب
هم ز عنّاب لب لعل تواش درمان کرد
دیده هر چند بعیدست ز روی چو مهت
لیک در عید رخت جان و جهان قربان کرد
گر ز دل جان طلبد آن صنم خوب خصال
هرچه او خواست ز بیچاره دل ما آن کرد
دل مسکین به تکاپوی تو از پا ننشست
آخرالامر که تا جان به سر جانان کرد
یک دم از لعل لب خویش مرا کام نداد
تا مرا گرد جهان خسته و سرگردان کرد
دل بدزدید و نیارست نگه داشتنش
آن همه فتنه و آشوب دو چشمش زان کرد
روی بنمود و دگر باره ز ما گردانید
تا به هجران چو سر زلف خودم پیچان کرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا نگارین رخ دلبند ز ما پنهان کرد
خانهٔ صبر من دلشده را ویران کرد
هوش مصنوعی: وقتی که محبوب زیبا رویم از من پنهان شده، خانهٔ صبرم را به ویرانی کشاند و دل شدم را خراب کرد.
حال بیچاره خود از عشق تو خون بود ولی
تیغ ایام فراق تو گذر بر جان کرد
هوش مصنوعی: حال بیچاره‌ای که در عشق تو به شدت رنج می‌برد، اما سختی‌ها و مصیبت‌های دوری تو، مانند تیغی بر جانش فرود آمد.
حال درد دل خود را چو بگفتم به طبیب
هم ز عنّاب لب لعل تواش درمان کرد
هوش مصنوعی: وقتی حال دلم را برای پزشک بازگو کردم، او با لبان شیرینش مرا درمان کرد، درست مانند عنابی که معجزه‌اش در شفادهی معروف است.
دیده هر چند بعیدست ز روی چو مهت
لیک در عید رخت جان و جهان قربان کرد
هوش مصنوعی: چشمانم هر چند به زیبایی تو دسترسی ندارند، اما در روز عید، جان و دلم را برای تو فدای می‌کنم.
گر ز دل جان طلبد آن صنم خوب خصال
هرچه او خواست ز بیچاره دل ما آن کرد
هوش مصنوعی: اگر آن معشوق خوش‌خلقت بخواهد که دل ما را بدرد، هر چه که بخواهد، دل بیچاره ما انجام می‌دهد.
دل مسکین به تکاپوی تو از پا ننشست
آخرالامر که تا جان به سر جانان کرد
هوش مصنوعی: دل بی‌چاره با وجود تمام سختی‌ها و مستی‌های عشق به تلاش و کوشش برای تو ادامه داد و در نهایت جانش را در راه عشق به معشوق فدا کرد.
یک دم از لعل لب خویش مرا کام نداد
تا مرا گرد جهان خسته و سرگردان کرد
هوش مصنوعی: او هیچ‌گاه به من اجازه نداد تا از زیبایی لبانش بهره‌مند شوم، و به همین خاطر، من را به دور دنیا کشاند و خسته و گیج کرد.
دل بدزدید و نیارست نگه داشتنش
آن همه فتنه و آشوب دو چشمش زان کرد
هوش مصنوعی: دل را دزدید و نتوانستم آن را نگه‌دارم، زیرا فتنه و آشوبی که در چشمانش بود، مرا کاملاً تحت تأثیر قرار داد.
روی بنمود و دگر باره ز ما گردانید
تا به هجران چو سر زلف خودم پیچان کرد
هوش مصنوعی: او زیبایی خود را به ما نشان داد و سپس دوباره ما را از خود دور کرد، به‌طوری که در غم جدایی همچون سر زلف خودم پیچیده شدم.