گنجور

شمارهٔ ۴۷۱

نه درد عشق را پنهان توان کرد
نه صبر اندر غم هجران توان کرد
نه بر وصلش توانم شاد گشتن
نه از دست غمش افغان توان کرد
چو زلفش بس پریشانست ما را
کجا فکر سر و سامان توان کرد
چنین دردی که من دارم ز هجران
کجا درد مرا درمان توان کرد
اگر باشد امید روز وصلش
بسی دشوارها آسان توان کرد
اگر عید رخ او رو نماید
بسی جان و جهان قربان توان کرد
تو جانی و ز من دوری نگارا
صبوری راست گو از جان توان کرد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه درد عشق را پنهان توان کرد
نه صبر اندر غم هجران توان کرد
هوش مصنوعی: نه می‌توان درد عشق را از دیگران پنهان کرد و نه می‌توان در غم جدایی صبر کرد.
نه بر وصلش توانم شاد گشتن
نه از دست غمش افغان توان کرد
هوش مصنوعی: نه می‌توانم به خاطر وصالش شاد باشم و نه از غم دوری‌اش ناله و شکایت کنم.
چو زلفش بس پریشانست ما را
کجا فکر سر و سامان توان کرد
هوش مصنوعی: زیبایی و بی‌نظمی زلف او به حدی است که ما نمی‌توانیم حتی به فکر نظم و ترتیب بیفتیم.
چنین دردی که من دارم ز هجران
کجا درد مرا درمان توان کرد
هوش مصنوعی: دردی که من به خاطر دوری معشوقم احساس می‌کنم، هیچ درمانی نمی‌تواند آن را تسکین دهد.
اگر باشد امید روز وصلش
بسی دشوارها آسان توان کرد
هوش مصنوعی: اگر امیدی به رسیدن به او باشد، بسیاری از سختی‌ها را می‌توان با آسانی پشت سر گذاشت.
اگر عید رخ او رو نماید
بسی جان و جهان قربان توان کرد
هوش مصنوعی: اگر روز عید، چهره‌ی او نمایان شود، انسان می‌تواند جان و جهان را فدای او کند.
تو جانی و ز من دوری نگارا
صبوری راست گو از جان توان کرد
هوش مصنوعی: عزیزم، تو روح منی و دوری‌ات برایم سخت است. راستش را بگو، آیا می‌توانم از جانم برای صبر کردن استفاده کنم؟