گنجور

شمارهٔ ۴۷۰

مسلمانان نه صبر از جان توان کرد
نه درد عشق را درمان توان کرد
نه بر دردش تحمّل هست از این بیش
نه از دست غمش افغان توان کرد
نه وصلش را توان دیدن به خوابی
نه بر دل دردسر آسان توان کرد
نه از بستانش یک گل می توان چید
نه ترک نغمه ی دستان توان کرد
نه بر وصلم بود دستی خدا را
نه صبری در غم هجران توان کرد
نه بتوان چید شفتالو ز باغش
نه طوفی در سرابستان توان کرد
به درد روز هجرانش به زاری
دو چشم بخت را گریان توان کرد
جهان را گر به وصلش می نوازد
فدای پای آن جانان توان کرد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مسلمانان نه صبر از جان توان کرد
نه درد عشق را درمان توان کرد
هوش مصنوعی: مسلمانان نه می‌توانند از جان خود صبر کنند و نه می‌توانند درد عشق را درمان کنند.
نه بر دردش تحمّل هست از این بیش
نه از دست غمش افغان توان کرد
هوش مصنوعی: دیگر نه می‌توانم به این درد طاقت بیاورم و نه از شدت غمش فریاد بزنم.
نه وصلش را توان دیدن به خوابی
نه بر دل دردسر آسان توان کرد
هوش مصنوعی: نه می‌توان به خواب دیدار او را تجربه کرد و نه می‌توان به راحتی بر دل درد و رنجی که دارد، فایق آمد.
نه از بستانش یک گل می توان چید
نه ترک نغمه ی دستان توان کرد
هوش مصنوعی: نه می‌توان از باغش حتی یک گل چید و نه می‌شود نغمه‌ی سازش را ترک کرد.
نه بر وصلم بود دستی خدا را
نه صبری در غم هجران توان کرد
هوش مصنوعی: نه خدایی در وصال من سهمی دارد و نه می‌توانم در غم دوری صبر کنم.
نه بتوان چید شفتالو ز باغش
نه طوفی در سرابستان توان کرد
هوش مصنوعی: در این بیت به این نکته اشاره می‌شود که نمی‌توان شفتالو را از باغ گرد آورد و همچنین نمی‌توان طوفانی در جایی که فقط سراب وجود دارد، به وجود آورد. به طور کلی، به مشکلات و محدودیت‌هایی اشاره شده است که در برخی موقعیت‌ها وجود دارد و نشان‌دهنده ناتوانی در انجام کارهایی است که به نظر منطقی می‌رسند اما در واقعیت ممکن نیستند.
به درد روز هجرانش به زاری
دو چشم بخت را گریان توان کرد
هوش مصنوعی: در روزهای دوری و جدایی او، می‌توان به خاطر غم و اندوهی که در دلمان داریم، چشمان بخت را به گریه واداشت.
جهان را گر به وصلش می نوازد
فدای پای آن جانان توان کرد
هوش مصنوعی: اگر دنیا به خاطر وصل او ناز کند، می‌توان جان را فدای قدم آن محبوب کرد.