شمارهٔ ۴۷
افتاده در دلم ز دو زلف تو تابها
زان هر شبم ز غصّه پریشانست خوابها
مهمان دیده است همه شب خیال تو
آرم برای بزم خیالت شرابها
خون دل از دو دیدهٔ مهجور میکنم
اندر پیاله وز جگر خود کبابها
گفتم نظر به حال من خستهدل فکن
از روی لطف دوست شنیدم جوابها
گفتم مکن جفا به من خسته بیش ازین
کز دیده رفت در غم هجرم شرابها
تابم ببردی از دل مجروح ناتوان
دادی مرا به دست غم هجر تابها
مه در نقاب مینتوان دید در جهان
بگشا به لطف از رخ چون مه نقابها
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
افتاده در دلم ز دو زلف تو تابها
زان هر شبم ز غصّه پریشانست خوابها
هوش مصنوعی: در دل من تاثیرات و جذابیتهای زلفهای تو به گونهای است که هر شب به خاطر غم تو خوابم مختل میشود.
مهمان دیده است همه شب خیال تو
آرم برای بزم خیالت شرابها
هوش مصنوعی: مهمان چشمم تمام شب در فکر تو بوده و برای جشن خیالت، شرابهای مختلفی را آماده میکند.
خون دل از دو دیدهٔ مهجور میکنم
اندر پیاله وز جگر خود کبابها
هوش مصنوعی: من از چشمان تنها و غمزدهام اشک و خون میریزم و این اشک را در جام میریزم، همچنین از دل خود کبابهایی صنع میکنم.
گفتم نظر به حال من خستهدل فکن
از روی لطف دوست شنیدم جوابها
هوش مصنوعی: به او گفتم که به وضع من که دلbroken هستم نگاهی بیندازد و از روی مهربانی توجه کند، اما تنها پاسخی که دریافت کردم، جوابهای متفاوت و سرد بود.
گفتم مکن جفا به من خسته بیش ازین
کز دیده رفت در غم هجرم شرابها
هوش مصنوعی: به او گفتم به من بیشتر از این ظلم نکن، چون که از چشمانم به خاطر غم جداییام شرابهای زیادی ریخته شده است.
تابم ببردی از دل مجروح ناتوان
دادی مرا به دست غم هجر تابها
هوش مصنوعی: تو با طرز رفتارت، دل زخمی و آسیب دیدهام را به شدت آزار دادی و غم دوریات را به من منتقل کردهای.
مه در نقاب مینتوان دید در جهان
بگشا به لطف از رخ چون مه نقابها
هوش مصنوعی: در این جهان، نمیتوانیم ماه را در پوشش خود ببینیم؛ بنابراین با لطف و محبت، همچون ماه پردهها را از چهرهات کنار بزن.

جهان ملک خاتون