گنجور

شمارهٔ ۴۵۰

هجر رویت آب چشم ما به دریا می‌برد
بوی زلفت صبحدم بادی به هرجا می‌برد
وعده وصلم دهد چشمت به ابرو هر شبی
باز می‌بینم که همچون زلف در پا می‌برد
نقطهٔ خال سیاهت را ببین بر گرد لب
آمد و زلف تو را هردم به سودا می‌برد
چشم مست فتنه‌انگیزت به سحر غمزه‌ها
از همه خلق جهان دل‌ها به یغما می‌برد
در گلستان چون درآیی ای دو چشمم سرو ناز
بس حسد دانم که او زان قدّ و بالا می‌برد
از سر کوی تو هر بادی که خیزد صبحدم
بوی زلف مشکبارت را به دریا می‌برد
آن نگار بی‌وفا زآن رو که با ما بی‌وفاست
این کمال بی‌وفایی بین که بر ما می‌برد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هجر رویت آب چشم ما به دریا می‌برد
بوی زلفت صبحدم بادی به هرجا می‌برد
هوش مصنوعی: فراق و دوری تو باعث شده که اشک‌های ما مانند دریایی جاری باشد. عطر زلف‌های تو در صبح زود با نسیمی به همه جا می‌رسد.
وعده وصلم دهد چشمت به ابرو هر شبی
باز می‌بینم که همچون زلف در پا می‌برد
هوش مصنوعی: چشمانت هر شب به من وعده وصالم را می‌دهند، اما من می‌بینم که همچون زلف‌ها در پاهایشان در می‌پیچند و مرا می‌برند.
نقطهٔ خال سیاهت را ببین بر گرد لب
آمد و زلف تو را هردم به سودا می‌برد
هوش مصنوعی: توجه کن به آن نقطهٔ سیاه که بر لب‌های تو نشسته است و هر بار که به آن نگاه می‌کنم، مرا به دنیای خیالات و آرزوها می‌برد.
چشم مست فتنه‌انگیزت به سحر غمزه‌ها
از همه خلق جهان دل‌ها به یغما می‌برد
هوش مصنوعی: چشم‌های زیبای تو با آن حالت فریبنده‌اش، دل‌های همه مردم را به آسانی می‌دزدد و تحت تأثیر قرار می‌دهد.
در گلستان چون درآیی ای دو چشمم سرو ناز
بس حسد دانم که او زان قدّ و بالا می‌برد
هوش مصنوعی: وقتی به گلستان می‌روی، چشم‌های من به تو می‌نگرد و به خاطر زیبایی و قد و قامت تو، حسادت می‌کنم.
از سر کوی تو هر بادی که خیزد صبحدم
بوی زلف مشکبارت را به دریا می‌برد
هوش مصنوعی: هر بادی که از سر خیابان تو بلند شود، در صبحگاه بوی خوش زلف مشکی‌ات را به دوردست می‌برد.
آن نگار بی‌وفا زآن رو که با ما بی‌وفاست
این کمال بی‌وفایی بین که بر ما می‌برد
هوش مصنوعی: زیبای بی‌وفا به خاطر بی‌وفایی‌اش با ما، به چه حدی از بی‌وفایی رسیده است که به ما آسیب می‌زند.