شمارهٔ ۴۵
عشقبازیست کنون با رخ تو پیشهٔ ما
از سر لطف نگارا بکن اندیشهٔ ما
رهروان ره عشقیم و بیابان فراق
از لب لعل خدا را تو بده توشهٔ ما
ماه شبگرد من آن جان جهان پیمایم
بانگ درداد که زنهار مچین خوشهٔ ما
سرو جانی تو بیا بر سر و جانم بنشین
چون سراییست یقین خوش بود این گوشهٔ ما
گلبن وصل تو با شحنهٔ هجران میگفت
لطف فرما و مکن از دو جهان ریشهٔ ما
گفتم اندیشه وصلی بکن آخر گفتا
بازگردد ز حیا شیر نر از بیشهٔ ما
باشدم سرو صفت راست ثبات قدمی
دلبرا در دو جهان نیست جز این پیشهٔ ما
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشقبازیست کنون با رخ تو پیشهٔ ما
از سر لطف نگارا بکن اندیشهٔ ما
هوش مصنوعی: عشق بازی و دلربایی با چهرهٔ تو، اکنون کار و حرفهٔ ماست. از لطف و محبتت، ای نگار، ما را به تفکر و contemplation وادار کن.
رهروان ره عشقیم و بیابان فراق
از لب لعل خدا را تو بده توشهٔ ما
هوش مصنوعی: ما در مسیر عشق حرکت میکنیم و در این راه با جدایی مواجه هستیم. ای خدا، از لب لعل تو، توشه و توفیق لازم را به ما عطا کن.
ماه شبگرد من آن جان جهان پیمایم
بانگ درداد که زنهار مچین خوشهٔ ما
هوش مصنوعی: ماه شبگرد من، که نماد زیبایی و روشنی است، به من خبر میدهد که مراقب باش و از برداشت نابجا یا آسیب زدن به چیزی که ما را به هم وابسته میکند، خودداری کن.
سرو جانی تو بیا بر سر و جانم بنشین
چون سراییست یقین خوش بود این گوشهٔ ما
هوش مصنوعی: ای جانم، ای زیبا، به سر و جانم بیا و در دل و روح من جا بگیر. این مکان که ما در آن هستیم، مثل خانهای است که بودن تو در آن، خوشبختی را به ارمغان میآورد.
گلبن وصل تو با شحنهٔ هجران میگفت
لطف فرما و مکن از دو جهان ریشهٔ ما
هوش مصنوعی: در باغ وصالت، شمع آتش جدایی میگوید که لطف کن و ما را از این دو جهان جدا نکن.
گفتم اندیشه وصلی بکن آخر گفتا
بازگردد ز حیا شیر نر از بیشهٔ ما
هوش مصنوعی: گفتم که به وصال و رسیدن فکر کن، اما او پاسخ داد که شیر نر از جنگل ما به خاطر حیا عقب میگردد.
باشدم سرو صفت راست ثبات قدمی
دلبرا در دو جهان نیست جز این پیشهٔ ما
هوش مصنوعی: من مثل سرو هستم که ایستادگی و ثبات دارم، اما در دو جهان تنها این هنر و شغل من است که دلبرم را دارم.

جهان ملک خاتون