گنجور

شمارهٔ ۴۴۴

نگار از حال زارم غم ندارد
به ریش خاطرم مرهم ندارد
طبیب سنگ دل دانم که در دست
به یک مو داروی دردم ندارد
دل مسکین من در درد دوری
به غیر از غم کسی همدم ندارد
از آن رو بر منش رحمت نیاید
که از من بنده بهتر کم ندارد
هلال عید می جستم چو دیدم
چو ابروی بت من خم ندارد
جز اینش نیست عیبی کان دلارام
بنای عهد خود محکم ندارد
اگر عالم همه طوفان بگیرد
جهان از دولت او غم ندارد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نگار از حال زارم غم ندارد
به ریش خاطرم مرهم ندارد
هوش مصنوعی: عشق محبوبم به حال بد من توجهی نمی‌کند و درد و غم من هیچ تسکینی ندارد.
طبیب سنگ دل دانم که در دست
به یک مو داروی دردم ندارد
هوش مصنوعی: من می‌دانم که پزشک دل سنگی دارم، اما در دستانش تنها یک مو وجود دارد و آن دارویی برای درمان درد من نیست.
دل مسکین من در درد دوری
به غیر از غم کسی همدم ندارد
هوش مصنوعی: دل بی‌چاره‌ام در رنج و دوری، به جز غم هیچ‌کس را برای همسری ندارد.
از آن رو بر منش رحمت نیاید
که از من بنده بهتر کم ندارد
هوش مصنوعی: به این دلیل رحمت بر من نازل نمی‌شود که من بنده‌ای هستم که در خود هیچ چیز برتری ندارم.
هلال عید می جستم چو دیدم
چو ابروی بت من خم ندارد
هوش مصنوعی: در جستجوی هلال عید بودم، اما وقتی آن را دیدم، متوجه شدم که به زیبایی و قوس ملایم ابروی معشوق من نیست.
جز اینش نیست عیبی کان دلارام
بنای عهد خود محکم ندارد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هیچ عیبی جز این نیست که آن دلبر زیبا نتوانسته به عهد و پیمان خود وفادار باشد و در این راستا استحکام و پایداری لازم را ندارد.
اگر عالم همه طوفان بگیرد
جهان از دولت او غم ندارد
هوش مصنوعی: اگر همه جا به هم بریزد و مشکلات فراوانی پیش بیاید، باز هم جهان نگران نیست، زیرا او (نفس مطمئنه یا شخص خاصی) بر همه چیز تسلط دارد و از نظرش هیچ نگرانی وجود ندارد.